• وبلاگ : اردکان
  • يادداشت : وثيقه رو آورديم ... زندونيمونو برديم
  • نظرات : 0 خصوصي ، 1 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مبين12 
    سلام
    سالياني ساعت انشاء که ميشد با اب وتاب فروان از برتري علم برثرورت ميگفتيم وبا خيال بجه گانه ي خود به ان پر وبال ميداديم و دست اخر همراه با يک لبخند کمرنگ معلم و يه نمره بيست اروم ميشديم !
    هرجه بزرگتر شديم ديدم واقعيت چيز ديگري است :
    ثروت داشته باش! هر مدرک تحصيلي که ميخواهي يک شبه به دست مي اوري!
    پول باشه! فرزند 12 ساله ات ميشود مدير عامل يک شرکتي که چندين هزار ميليارد به جيب ميزند!!
    پول باشه! براي تولد همسرت گردنبند چند ميلياردي ميخري!!!
    پول باشه تمام کازهاي خطاي تو خير خواهانه ديده ميشود وبه خاطر ان تشويق ميشوي!!!!
    ...
    ...
    خيلي چيزها ديدم وشنيديم ازادمهاي پول ذار که قطره اي از ان را يک علامه ي دهر هم نمي توان انجام دهد. خيلي به اين تناقض فکرمان با واقعيت بيروني انديشيديم ودست اخر به اين نتيجه رسيديم "پول داشته باش وثيقه ي چند ميلياري براي رهاي از زندان که سهل است ؛خدايي کن"
    حالا معناي ان لبخند کمرنگ معلمان انشاء را ميفهمم که:
    "خنده ي من از گريه تلختر است بدان مي خندم"