مکه
 
 
 
نویسنده : مبین اردکان
تاریخ : چهارشنبه 88/11/28
نظر

باز هم از وبلاگ قطعه 26 ... چون خیلی زیباست نتونستم از درج اون بگذرم...

خسته نباشی شیخ بی سواد. ممنونیم از زحماتت آقای خاتمی. باز هم با جورج سوروس مذاکره کن و به اسم مصر، سر از لندن و آمریکا دربیاور. مهندس، از تو به صورت ویژه سپاس گذاریم. خانم رهنورد، متشکر. جناب  خوئینی ها، باز هم در پستو طرح توطئه بریز. آقای هادی، باز هم تفنگ بادی جمع کن. فائزه خانم، باز هم برای خوردن ساندوچ به خیابان اغتشاش بیا. آقا مهدی، متشکریم بابت زحمات این چند ماهه ات. برگردی، خودم "بزغاله گوساله" زیر پایت قربانی می کنم. آقای ناطق، ممنون از سکوت شما. آقایان خواص بی بصیرت، عزت زیاد. ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا این ملت به غفلت نخورد و محکم تر پشت انقلاب بایستد. شمایان، پای اقدس خانم را هم به خیابان انقلاب باز کردید. اگر نبود زحمات شما، 50 میلیونی نمی شد راهپیمایی ما. اگر نبود فتنه شما، حضور ما اینقدر حماسی نمی شد. اگر نبود آبی که به آسیاب آشوب ریختید، ما الان استاد تاریخ صدر اسلام نشده بودیم. آقای مهندس موسوی، زبانم قاصر است؛ شما نبودی ما الان شده بودیم قبرستان نشین عادات سخیف. شیخ، تو نبودی، ما نه عمار را شناخته بودیم نه ابوموسی را. ماشین ضد گلوله خاتمی، تو اگر نبودی، ما را چه به الاغ طلحه. ما امروز اندازه قطر کوهان شتر "اصحاب جمل" را هم می دانیم. می خواهید بگویم دختر خاله عمه زبیر با پسر عموی اشعث چه نسبتی داشت؟ من امروز به برکت این فتنه، آمار همه سوتی های آقا زاده معاویه را دارم. "شمر"، یکی از چشم هایش، آب مروارید داشت. حرمله "اسگل" بود و زور تیر سه شعبه اش را به گلوی بچه 6 ماهه می رساند. "ابن ملجم"، ظهرها سر کوچه می ایستاد و زاغ سیاه "قطام" را چوب می زد. عطاءالله مهاجرانی را ببین، پسر آقای مرادی را ببین. "فاطمه"، خواهر زاده ام  الان برای خودش یک پا کارشناس تاریخ شده است؛ با 10 سال سن. انشا می نویسد؛ "بصیرت بهتر است یا ثروت". "زینب"، دختر دوستم "احسان محمد حسنی"، بصیرتش معجزه انقلاب است. در عالم کودکی خودش می گوید: "الله اکبر فتنه گران به دل آدم نمی نشیند؛ یک جوری است". من هنوز صاحب اولاد نشده ام اما فرزندم ولله زود تر از مامان و بابا، دهانش به "مرگ بر ضد ولایت فقیه" باز خواهد شد. شمایان، بچه های ما را کارشناس کرده اید و ثابت کرده اید مولای ما، ولایتش، ولایت حیدر است. دست مریزاد. به قول "آقا"؛ "خسته مباد گام های تان". آقایان سران فتنه، ما "خامنه ای" را دوست داشتیم اما شما، این دوست داشتن را به وادی عشق، به دیار جنون کشانده اید. دست مریزاد. آقای اوباما، ما جمهوری اسلامی را دوست داشتیم اما الان با دشمنی تو، ساندیس نظام ما هم به "لیست ارزش ها" اضافه شده است. ممنون از لطف تان. از این همه عداوت البته با چاشنی بلاهت، ما چون مجنون شده ایم در کوی لیلای ولایت. نماند ناز "شیرین" بی خریدار. جمهوری اسلامی، عشوه کند، به عشقش خیابان ها را پر می کنیم. خانم کلینتون، چشمت کور، دنده ات نرم، دیگر مالیات ملت مظلوم آمریکا را خرج این شیخ بی سواد ما نکن. خنگ خدا، برو چین و چروک سیرتت را پاک کن. پنج شنبه ای گورت را کندیم. پنج شنبه ای باز دود اتوبوس های جمهوری اسلامی رفت در چشمت. باز هم آمریکا حریف ساندیس نظام ما نشد. سال به دوازده ماه، ساندیس نظام مان را می خوریم؛ حرفی هست؟ ما لقمه حرام از گلوی مان پایین نمی رود. ما حاضریم دو برابر پولی را که شما از گلوی مردم آمریکا بریدید و خرج فتنه گران کردید، بریزیم به حساب کارتن خواب های آمریکا. دیروز یکی برایم کامنت قشنگی گذاشته بود: "جمهوری اسلامی ساندیس می دهد، 50 میلیون به خیابان ها می آیند، اگر چلوکباب بدهد، چه خبر می شود"؟! امروز یکی از رسانه های غربی می گفت ؛ مردم ایران گرسنه اند و با یک تکه نان به خیابان می آیند! گاوگیجه گرفته اند. ساندیس، تشنگی آدم را رفع می کند، نه گرسنگی آدم را. اصلا ما به خاطر یک لقمه نان جمهوری اسلامی حاضریم بمیریم؛ می خواهم ببینم فضولش چه کسی است؟ فضول را بردند جهنم گفت؛ هیزمش تر است و البته که اوباما خر است. شیخ ما با همه صفا و سادگی، آمریکا را خر خودش کرده و با فتنه اخیر، ملت را در دفاع از جمهوری اسلامی مصمم تر کرده است. ای بابا! کروبی عامل نظام است و دارد آمریکا را خر می کند. البته شیخ، خودش این را نمی داند و خیال می کند اپوزیسیون شده. ما از تو ممنونیم شیخ اصلاحات. عجب ترفندی زد جمهوری اسلامی به آمریکا، در برگرداندن پول های بلوکه شده!! ده برابر پول های بلوکه شده، از کیسه آمریکا بیرون آمده و مثلا خرج فرقه سبز شده و در اصل رفته در جیب نظام. ما ممنون خریت آمریکا و اسراییل هستیم. شیخ ما آنقدرها هم ساده نیست؛ نفوذی جمهوری اسلامی است در عمق استراتژیک آمریکا. عجب تحلیلی کردم ها. همین جا مقاله را ببندم تا خراب نشده!