مکه
 
 
 
نویسنده : مبین اردکان
تاریخ : پنج شنبه 88/11/29
نظر

سخنرانی‌مهم حجت‌الاسلام طائب+صوت

News image

.:برای دنلود:.

یکی از سنت های الهی این است که اگر امتی از کلام حجت زمان تمرّد کنند دچار سرگردانی و تیه می شوند که نمونه‌ی بارز آن سرگردانی چهل ساله قوم بنی اسرائیل بود که از فرمان حجت زمان خود سرپیچی کردند، لذا آنچه که در فتنه ها مانع سرگشتگی و حیرانی است، همانا اطاعت از فرمان ولی زمان است.

به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»، حجت الاسلام والمسلمین طائب در اربعین امسال به این مسئله پرداخته است؛ وی با اشاره به فتنه های تاریخ و از جمله فتن زمان امام خمینی(ره) تا فتنه‌ی پس از انتخابات، علت حیرانی و سرگردانی بعضی از خواص را عدم پیروی از امر ولایت دانسته است؛ در این سخنرانی با اینکه از هیچ یک از خواص نامی برده نمی شود، اما مصادیق، براحتی در ذهن قابل تصور است.

متن این سخنرانی به شرح زیر است:

یکی از سنت های الهی این است که اگر امت، قوم، گروهی، از کلام حجت زمان خودشان تمرّد کنند دچار سرگردانی می شوند و این در تاریخ دو نمونه دارد که یکی از آن را خداوند برای اینکه ما دچارش نشویم در قرآن فرموده است.

یکی از آن دو مربوط به امّت اسلام است که به کلام خدا در قرآن توجه نکردند و دچار تیه شدند. دیگری که در قرآن آمده داستان حضرت موسی (ع) است.

حضرت موسی (ع) زمانی که مبعوث شد 2مأموریت از طر ف خداوند به او محوّل شد؛ مأموریت اول این بود که فرعون و فرعونیان را به توحید دعوت کند.

بگوید عالم، خدا دارد؛ بت‌ها باطل‌اند، فرعون باطل است، همه‌ی قدرت در اختیار خدا و دین، من الله است.

مأموریت دوم این بود که بنی اسرائیل را از ستم فرعونیان رها کند و همراه آنها در بیت المقدّس حکومت تشکیل دهد.

خداوند برای این منظور هم عصا و هم ید بیضا را به او داد. حضرت موسی(ع) برای ورود به کاخ فرعون به دلیل اینکه پسر خوانده‌ی او و جانشین فرعون بود، مشکلی نداشت؛ و برای دعوت خود، زمانی را که فرعون با اعضای حکومتی جلسه داشت، انتخاب کرد.

فرعون گفت: “چرا آمدی؟”

حضرت موسی(ع) پاسخ گفت: “آمدم بگویم عالم، خدا دارد و تو در این عالم کاره ای نیستی!”

فرعون گفت: “خدای تو کیست؟”

حضرت موسی (ع) پاسخ گفت: “ربّ العالمین” یعنی خدای هر چیزی که موجود است.

فرعون گفت: “تو دلیلی داری که از طرف او هستی؟”

حضرت موسی (ع)عصایش را رها کرد؛ تبدیل به مار بسیار بزرگی شد و برای بلعیدن فرعون به وی حمله کرد؛ فرعون به دلیل جبروت و قدرت کاذبی که برای خود متصور بود، نمی توانست پا به فرار بگذارد! از موسی خواست تا مار را بگیرد؛ و موسی نیز چنین کرد و مار به عصا تبدیل شد.

فرعون از موسی خواست تا دلیل دیگری بیاورد، موسی دست در گریبانش کرد و هنگامی که دستش را در‌آورد، چون خورشید فروزان می درخشید و نور خیره کننده ای داشت، طوری که نمی شد در آن نگاه کرد.

لذا جلسه ای که می رفت تا علیه موسی و به نفع فرعون قرار گیرد با مدیریت موسی، در اختیار موسی(ع) قرار گرفت و همه در حال تمکین؛ فرعون بدون تأمّل تصمیم گرفت و گفت: “این سحر است”

حضرت موسی(ع) تهدید او را به فرصت تبدیل کرد.

موسی گفت: “می دانی که سحر را می شود باطل کرد و تو می گویی این سحر است پس باطلش کن”

فرعون پذیرفت که در روز جشن ملّی (یوم الزّینه) این کار صورت گیرد؛ روز موعود فرا رسید و فقط 20هزار ساحر حضور پیدا کردند، حال حساب کنید چه جمعیتی از مردم عادی حضور پیدا کردند!

حضرت موسی(ع) ترسید؛ از اینکه مردم از این جدار سحری که اهل باطل ایجاد کرده است، نتوانند عبور کنند و حقیقت را متوجه نشوند و در این سحر بمانند و بجای فهم توحید باعث نفی آن شود.

خداوند به وی فرمود: “قُلْنا لا تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلى”

وی عصا را انداخت و به ماری مبدّل شد که همه ی مارها را بلعید و به خود فرعون رسید و دوباره به درخواست فرعون موسی(ع) مار را دوباره به عصا تبدیل کرد، ساحران ایمان آوردند.

حضرت موسی(ع) امکانات مادی برای تبلیغ نداشت ولی از امکانات فرعون استفاده کرد و دین خدا را تبلیغ کرد؛ اگر فرعون نبود که تلبیغ موسی بین المللی نمی شد.

همانطوری که امام خمینی(ره) درسال 61-62 با امکانات مادی خود و مردم در دنیا معرفی نشد بلکه امام را خود دشمن معرفی کرد؛ فکر می کردند سحرشان به حقیقت کار ساز است و در رسانه‌های خود می‌گفتند: “امام دیکتاتور است! آدم کش است، موسیلینی دیگر است" تا اینکه صدام به کویت حمله کرد؛ همه گفتند: “امام درست می گفت” و امام اینگونه معروف شد.

در حوادث اخیر در داخل کشور، دشمن از روی جهل، تهدید آنها را به فرصت برای ما تبدیل کرد.

ماموریت اول موسی تمام شد، موسی مامور بود که توحید را بگوید و گفت، آن هم به بهترین نحو، طوری که همه فهمیدند.

و به فرعون گفت: من حقیقت را گفتم، تو می خواهی مومن باش یا نباش، و این بی شباهت نیست با پاسخی که خدا به شیطان داد، آن هنگامی که به انسان سجده نکرد.

اما آنهایی که گفتند: عدالت آقا به خاطر جریانات انتخابات زیر سؤال رفته! و ما دیگر از ایشان تقلید نمی کنیم!

من به این افراد می گویم که خداوند به شیطان گفت سجده کن، اگر نمی کنی برو به جهنّم! و پاسخ به این افراد این است که پیروی نکنید و بروید به جهنم!

یک نفر گفت: انبیاء در تاریخ مدیریّت نمی دانستند.

تو اصلا می فهمی که مدیریت انبیا یعنی چه؟! اگر انبیا مدیریت نمی دانستند، پس چگونه است، حضرت موسی(ع) در اینجا فرعون را مدیریّت کرد؟

این آقا که نوک دماغش را هم نمی بیند و عددی هم نیست که بخواهیم در مورد او حرف بزنیم.

در زندگی انبیا دقت کنید، ببینید چطور اینها تاریخ را مدیریت کردند.

موسی در مرحله بعدی ماموریتش به فرعون گفت تا بنی اسرائیل را همراه او کند؛ و فرعون که می دانست زندگی اشرافی مصریان به بنی اسرائیل وابسته است، از موسی فرصت خواست.

فرعون برای آزاد سازی بنی إسرائیل از موسی(ع) فرصت چند ساله خواست و وی پذیرفت و فرصت را غنیمت شمرد. در عین حال که اگر به این زودی بنی اسرائیل را با خود می برد حکومت فرعون فرو می ریخت، چون زندگی فرعونیان وابسته به حضور بنی اسرائیل بود و اگر یکباره از مصر خارج می شدند، در مصر هرج و مرج ایجاد می شد.حضرت هم که برای تشکیل حکومت باید به بیت المقدس می رفت و دیگر کسی نبود که مصر را اداره کند. از طرف دیگر بنی اسرائیل آموزش ندیده بودند و آمادگی لازم برای فتح بیت المقدّس را نداشتند. پس این چند سال فرصت خوبی برای آموزش بود.

محال است انبیاء جایی هرج و مرج ایجاد کنند، انبیا الهی، مصلحین الهی هر کجا بخواهند مدیریتی را تغییر دهند، تا نتوانند مدیریت جدیدی جایگزین کنند، مدیریت قبلی را به هم نمی ریزند چرا که اگر مدیریت قبلی را بهم بریزند ناامنی ایجاد می شود؛ دیگر کلام خود را در باب دین و تبلیغ آن نمی توانند به مردم برسانند.

حضرت امیر(ع) فرمودند: “مردم ناچاراً حاکم می خواهند چه صالح، چه ظالم”

می پرسند: چرا بعد از شهادت پیامبر(ص)، حضرت امیر(ع) برای گرفتن اداره‌ی امور حکومت اقدام نکردند؟

حضرت اگر اقدام می کردند حکومت ابوبکر و… فرو می‌پاشید. آن موقع حضرت هم حاکم نمی‌شد؛ هرج و مرج می شد، و دیگر حضرت برای چه کسانی می خواستند صحبت کند؟

امام خمینی(ره) می‌خواست حکومت شاه را براندازی کند، حرکتش را هم شروع کرد، چنان کار را جلو برد که زمانی که به شاه گفت برو بیرون… مدیریت جدید جایگزین کرد. ایران یک روز هم نا امنی ندید. حتی زمان شاه، اگر کسی اتوبوس‌های شرکت واحد را سوار می شد و پول نمی داد امام می فرمود: تو ضامنی! و باید بپردازی! حتی اگر دولت، دولتِ جور باشد. چون دولت مالک است.

امام چرا اجازه‌ی مبارزه‌ی مسلحانه نداد؟

چون با مبارزه‌ی مسلحانه مملکت بهم می ریخت! آن موقع تو که در رکاب ایشان بودی، هنوز برای انقلاب کردن آماده نبودی.
مگر امروز آقا نمی توانند اوضاع آمریکا را بهم بریزنند؟ چرا این کار را نمی کنند؟

چون اگر آمریکا فرو پاشد، آیا آقا می توانند مدیریت جایگزین قرار دهند؟ خیر…

هرج و مرج می شود. آن موقع چگونه حقیقت را به جهانیان ابلاغ کنیم؟ آقا دارند مدیریت می کنند و خیلی ها متوجه نمی شوند. آقا که کوچکتر از انبیا هستند دارند مدیریت می کنند. آن وقت انبیا در تاریخ نمی توانند مدیریت کنند؟

فرعون بعد از فرصت خواستن های پی در پی پس از 30 سال به قولش عمل نکرد و بنی اسرائیل را آزاد نکرد. بنی اسرائیل دیگر آماده شده بودند و فرعون چون رودست خورده بود تصمیم به قتل عام آنها گرفت. خدا هم به موسی فرمود فرار کنید. یک شبه فرار کردند؛ و فرعون و فرعونیان به إذن خداوند در نیل غرق شدند؛ پس از 15 سال زمان فتح بیت المقدّس فرا رسید؛ لازم بود قبل از فتح بیت المقدّس درباره ی اوضاع دشمن بررسی هایی صورت بگیرد؛ بنی اسرائیل بررسی کردند متوجه شدند که دشمن قوی هیکل است و همه ترسیدند و موسی گفت: خداوند ضمانت کرده است [که شما پیروزید] ولی گفتند محال است ما بیاییم و کنار کشیدند جز موسی و برادرش هارون(علیهما السلام)

درباره‌ی اسلام گفتند، امت بدی بودند که بعد از پیامبرشان همه برگشتند و فقط 4نفر ماندند؛ باز اسلام 4نفر ماندند و پیامبر 23 سال کار کرده بود ولی امت موسی، همه، با وجود 45سال تلاش موسی(ع)، در زمان زنده بودن موسی(ع) از او تمرّد کردند.

حضرت موسی(ع) از خدا خواست، تا او را از قومش بگیرد تا نبود حجّت را حس کنند.

در مدت 40سال موسی و هارون(ع) از دنیا رفتند، جانشین موسی(ع) حضرت یوشع شد؛ جنگ ها و فتنه ها صورت گرفت و بنی اسرائیل دچار سرگردانی شدند؛ بنی اسرائیل برای رفع فتن به یوشع مراجعه کردند، وی گفت باید حرف مرا قبول کنید و آنها پذیرفتند؛ گفت باید بیت المقدّس را فتح کنید و آنها هم چنین کردند و موفق شدند؛ 40سال بدبختی کشیدند چون از اطاعت حجّت زمان‌شان تمرد کردند.

همین تمرد که قرآن فرموده در اسلام اتفاق افتاد؛ پیامبر در غدیر علی(ع) را معرفی کرد؛ بعد از پیامبر زدند زیر بیعتشان؛ بعد از 25سال از حضرت خواهش کردند به حکومت برگردد؛ حضرت دیدند اوضاع مدینه خوب نیست به کوفه رفتند آنجا هم خوب نبود؛ ایشان منبر رفتند فرمودند: “دچار تیه شدید؛ مثل یک لباس پاره شده‌اید هر کجایش را که می دوزم جای دیگر پاره می شود” علی(ع) فرمان داد با معاویه بجنگید؛ اما آنها تمرد کردند.

حضرت فرمودند: “حال که تمرد می کنید چند برابر قبل دچار تیه می شوید” و پس از آن هم که حضرت شهید شدند؛ نتیجه ی آن تیه در کربلا بود، اوج سرگردانی آنجایی است که امت پیامبر نوه ی پیامبر را بکشند.

آنهایی که آمده بودند تا حسین(ع) را بکشند 4دسته بودند.

دسته‌ی اول دسته‌ی ابله‌ها:

تا غروب عاشورا نمی دانستند با چه کسی می جنگند؛ کسانی بودند که وقتی سر حسین(ع) بالای نی رفت تازه متوجه شدند او حسین بن علی است؛ با عمر سعد جنگیدند و کشته شدند.

دسته ی دوم پول پرستان:

آنها برای گرفتن پول آمده بودند.

دسته ی سوم عثمانی ها بودند:

کسانی که فکر می کردند علی(ع) و خاندانش عثمان را کشتند؛ معاویه طی نامه‌های متعدد _و اعلام متن آن نامه ها به مردم_ به حضرت علی(ع) نوشت: قاتلین عثمان از نزدیکان تو هستند و باید آنها را تحویل دهی! و در نامه‌ی دیگری نوشت حال که تحویلشان نمی دهی، معلوم شد که خودت او را کشتی و…حضرت به او پاسخ دادند که اشتباه می کند؛ اما معاویه نامه‌ی حضرت را منتشر نکردند؛ در آن زمان مردم عادی نبودند که بازی خوردند بلکه بزرگان نظام بازی خوردند.

زهیر که اهل کوفه بود، صبر کرد امام حسین(ع) از مکه برود بعد از مکه به سمت کوفه حرکت کرد؛ سر راه به کاروان امام برخورد. به زهیر گفتند: حسین(ع) با تو کار دارد؛ زهیر مخالفت کرد اما همسرش او را راضی کرد و به او گفت حسین(ع) نوه‌ی پیامبر است؛ زهیر رفت.

امام به او فرمودند: “که یادت می آید سلمان به تو گفت یک روزی فرزند رسول خدا از تو طلب یاری می کند به یاری کردنش خوشحال باش”

زهیر به یاد آورد؛ زهیر از اشراف بود و بازی خورده بود، اما پس از آنکه حقیقت را فهمید، به یاران حسین(ع) پیوست.
روز عاشورا کوفیان به او گفتند: ما به تو امید داشتیم.

گفت: اشتباه می کردید و خواست بیشتر توضیح دهد که با سنگ او را زدند، هیاهو کردند تا حقیقت معلوم نشود.
دسته ی چهارم خوارج بودند:

حضرت علی(ع) در جنگ صفین در حال پیروزی بود که قرآن‌ها را بر سر نیزه‌ها گذاشتند؛ 18000مفسّر قرآن تحت پرچم علی(ع) می‌جنگیدند؛ مفسّرینی که بویی از قرآن نبرده بودند؛ عالِم نمایانی که هیچ علمی نداشتند؛ کسانی که مفسّر قرآن بودند ولی ذرّه‌ای از بصیرت قرآن را در خودشان به وجود نیاورده بودند

"مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمین‏”

مفسّرین گفتند: ما پیروز شدیم چون اینها با گذاشتن قرآن سر نیزه به قرآن تن دادند.

حضرت فرمودند: اینها به حکم قرآن تن نداده‌اند. [اگر می خواستند حکم قرآن را قبول کنند، همان ابتدا که حضرت فرمود قرآن میان ما حکم کند، قبول می کردند]

تیه و سرگردانی یعنی همین؛ مگر پیامبر در حدیث ثقلین نفرموده‌اند که محال است عترت پیامبر(ع) و قرآن از هم جدا شوند.

علی(ع) محال است از قرآن جدا شود! زمانی که علی(ع) می گوید آن که بالای نیزه است قرآن نیست و باید پایین زده شود، می گویند: علی از دین خارج شده است؛ در حکمیّت شکست خوردند به حضرت گفتند: باید استغفار کنی چون حتی با کشیدن شمشیر روی ما، نباید می گذاشتی ما حکمیّت را قبول کنیم.

به کوفه رفتند؛ 4000نفر از این افراد به حضرت گفتند: یا استغفار کن یا کشته می شوی یا ما را بکش.

به این صورت جنگ خوارج با حضرت سر گرفت و آنها کشته شدند.

چند ماه بعد هم علی(ع) در کوفه شهید شدند؛ معاویه به بازمانده‌ها‌ی خوارج توضیح داد که چرا علی(ع) خوارج را کشته است؛ 20سال علیه امام تبلیغ شد.

بازماندگان جنگ خوارج هم برای انتقام از علی(ع) گفتند: باید برویم پسرش حسین را بکشیم، خطّ مقدّمٍ دشمن امام، همه از خوارج بودند: شمر، حرمله، ثنان و… آنان به امام گفتند: به خاطر دشمنی با پدرت می خواهیم تو را بکشیم.

فکر می کنید چه کسانی در قضایای اخیر مملکتمان دخیل بودند؟ در محاکمه ی چند شب پیش که در رسانه‌ی ملی نمایش داده شد؛ یکی از محکومین به اعدام، گفت: پدرم سال 67 و عمویم سال 63 اعدام شدند.

دشمن برای او توضیح داده بود و آن طوری که خواسته بود بیان کرده بود؛ آیا کسی از ما به آنها گفت که چرا پدرتان کشته شد؟ خیر؛ آیا کسی توضیح داد که منافقین چه جنایتهایی مرتکب شدند.

گفتند: امام خمینی(ره) پدران شما را مظلومانه کشت؛ روز عاشورا آمدند به سگهایشان، شال سبز بستند؛ به امام حسین(ع) و امام خمینی(ره)… به همه و همه توهین کردند.

چنین کسانی از حرمله پست ترند. این همان تیه است.

شیعه در طول تاریخ امام خود را پیدا کرده است؛ یکی از سنگین ترین فتنه ها زمان امام رضا(ع) بود.

از امام برای سرکوب کردن فتن کمک می‌خواستند؛ و پس از راهنمائی و عمل به آن، فتنه‌ها را سرکوب می کردند.

پس از علی بن محمّد [که آخرین نائب خاص امام زمان(عج) بود] غیبت کبری شروع شد و امام در بین مردم نماینده ی مستقیم نداشتند و چون ارتباط مستقیم ما با امام قطع شد ما دچار تیه شدیم!

معصوم(ع) [در حل این مشکل] فرمودند: “الحوادث الواقعه فرجع فیها الی رواة احادیثنا”

الحوادث الواقعه نماز و روزه نیست؛ حوادث واقعه این فتنه‌هاست.

حال این سؤال پیش می آید که اگر «رواة احادیثنا» جمع باشد که آن زمان 20-40 نفر را هم شامل می شود؛ که دوباره دچار تیه می شویم. مثلا آمریکا می خواهد حمله کند یکی از این رواة می گوید، صلح کنید؛ یکی می‌گوید، فرار کنید و دیگری می گوید، بجنگید… و باز هم تیه، باز هم حیرت زدگی…

این مسئله را امام حل کرد؛ نکته مهم این است که این «رواة احادیثنا» بیان جنس و نوع است، نه بیان تعداد و فرد؛ یعنی حجّت امام زمان(عج) بین «رواة احادیثنا» است.

امام خمینی آغازگر خارج کردن دنیای اسلام از سرگردانی بود.

امت اسلام چه زمانی از تیه نجات پیدا می کند؟ زمانی که به امامی که یک روزی از او تمرّد کردند، بر گردند.

مردم ما امام خمینی را شناختند و پیروِ او شدند تا دچار تیه نشوند؛ مثلا وقتی آمریکا به افغانستان حمله کرد

گفتند برویم در جبهه‌ی طالبان و با آمریکا بجنگیم. ولی فقیه بودند که اجازه ندادند، امریکا آمد در عراق گفتند: این خالد‌بن‌ولید زمان است؛ برویم با صدام همکاری کنیم، باز ولی فقیه مسئله را حل کرد و اجازه ندادند؛ دشمن هر کاری انجام داد نشد، متوجه شد که ما حجّت داریم و دچار تیه نخواهیم شد.

دشمن تلاش می کند نه فقط کشور ما بلکه تمام مسلمانان جهان را دچار فتنه و تیه کند.

مسلمین هم برای بیرون آمدن از این سرگردانی همان طور که دیده ایم به آقا مراجعه کرده اند.

در زمان رهبری آقا، ظهور امام زمان(عج) در سازمان ملل مطرح شد؛ این آقای رئیس جمهور گفت: ما منتظر امام زمان(عج) هستیم؛ او می آید و دنیا را اصلاح خواهد کرد؛ شما هم اگر بخواهید اصلاح شوید باید منتظر او باشید.

امروز در هائیتی هیچ مرکزی مثل جمهوری اسلامی ایران به آنها رسیدگی نمی کند؛ چون آقا دستور دادند، چرا که ایشان حجّت زمان هستند و خدای متعال این وظیفه را بر دوششان قرار داده است.

حال بعضی ها به عدالت آقا ایراد می گیرند، باید راجب به عصمت آقا صحبت کرد نه راجب به عدالتشان.

عصمت به ذات خیر، عصمت به عرض. معصوم (ع) فرمودند: “انّهم حجّتی علیکم و أنا حجّت الله” یعنی محال است حجّت امام بر مردم در زمان فتن و بزنگاه اشتباه کند که اگر اشتباه کند جامعه دچار تیه خواهد شد؛ فردای روز انتخابات که آقا انتخابات را تأیید کردند، همه باید تأیید می کردند و از حجّت خود پیروی می کردند.

حسین بن علی(ع) به مردم فرمود: با یزید بیعت نکنید تمرّد کردند؛ هزار و چند سال است که همین طور در تیه و بدبختی پیش می روند؛ اگر ملّت ما از آقا پیروی نمی کردند همان قضایا برای مردم ما هم پیش می آمد؛ کسی که مأمور شده بود امام خمینی(ره) را برای تبعیدش از قم ببرد، نزد امام رفت، امام به ایشان فرمودند: آقا جان نترس! من اینجا هستم؛ بعد‌ها گفت: امام با این جمله اش به من آرامش داد.

اکنون کسی که قلّه ی این توطئه‌ها و فتنه‌هاست و همه را در این جریانات هدایت می کند خودش چنان دچار تیه و سرگردانی شده است، که برای پیدا کردنِ آرامش به آقا مراجعه می کند؛ آقا می فرمایند: طوری نیست؛ امّا حقیقت امر این است که او در تیه است.

"نجّ نفسک” خود را نجات بده!

انسان اگر بخواهد از سرگردانی بیرون بیاید یک راه بیشتر ندارد آن هم اینکه به حجّت زمان خود بر گردد!