مکه
 
 
 
نویسنده : مبین اردکان
تاریخ : دوشنبه 92/12/26
نظر

وقتی یک سحری خیلی دلت گرفته باشه ، از شدت کار شبانه روزی ، توان خوابیدن هم نداشته باشی ، به یاد آن حدیث پیامبر بیافتی که آب زمزم را به هر نیتی که بخوری همان اثر را می کند و بروی به مسجد الحرام و قدری از آب زمزم به نیت رفع خستگی بخوری ، آنچنان سرحال می شی که دیگه یادت می ره دو شبانه روزه که نخوابیدی ...

اونوقته که دستاتو می ذاری رو پرده خونه خدا و هوای عکس گرفتن می کنی ...

شاید دستات آغشته به رایحه ای بشه ...

خوشبو بشه ...

و از این بویی که به دستات منتقل شده ، منقلب بشی ...

شاید هوا وردت داره ، بگی نکنه اینجایی که من دست گذاشتم ، لحظه ای پیش بهترین انسان روی زمین دست گذاشته باشه !؟

دستای انسانها که به درگاه عظمتش بلند شده رو فقط می خوای نظاره کنی...

این درگه تو درگه نو میدی نیست ...

و دلت می خواد یه عکسی هم از خودت در کنار در کعبه و در جمع خیل مشتاقان به این درگاه پرفیض داشته باشی...

شاید هیچ سرور و شادابی بالاتر از این نباشه ، که خودش تو رو بکشونه به سمت خونش و پناهت بده ، دلداریت بده ، خستگی ها رو از تنت بیرون کنه ، اجازه بده سر به استانش بسایی ...

شاید دو رکعت نماز در پای دیوار کعبه و سر نهادن در سجده به انتهایی ترین پایه ی اون ، و بوسه بر شاذروان کعبه ، آرامش بخش ترین چیز در عالم هستی باشه ...