مکه
 
 
 
نویسنده : مبین اردکان
تاریخ : دوشنبه 94/6/30
نظر

باز هم عرفه، با همه راز و رمزهایش از راه رسید؛ روزى پر از شور و شیدایى و شناخت؛ روز خوشه‌چینى بندگان از پهن دشت معرفت الهى؛ روزى که نگاه قلب‌ها، بیش از همیشه به آسمان است؛ روز چشم‌هاى بارانى و نیازهاى آسمانى.
آرى، عرفه، روز بازگشت عارفانه است از کج‌راهه گمراهى و تاریکى، به شاه‌راه هدایت و نور...

باورت نمى‌شود که اینجا، میان این جمعیت نشسته‌اى. ناخواسته به اینجا کشانده شده‌اى. مى‌خواهى برخیزى و بروى؛ اما فضاى محفل اجازه نمى‌دهد. نگاهى به اطراف مى‌اندازى؛ همانند خود بسیار مى‌بینى، قوّت قلبى براى ماندنت مى‌شود. پیرمردى روحانى قارى دعاست؛ صداى گرمى دارد و با هر کلامش، اشک از دیده‌ها جارى مى‌شود. انگار هنوز نمى‌دانى که چرا باید اشک ریخت.
قارى مى‌خواند:
در همین روزها،امام حسین علیه‌السلام ، در مکه از خیمه بیرون رفت؛ در حالى که خاندان و فرزندانش در پى ایشان بودند و در کنار کوه. با چشمان اشکبار و دست‌هاى رو به آسمان، همین دعاى عرفه را زمزمه کردند؛ شما هم خود را همراه فرزندان امام حسین علیه‌السلام بدانید که از خانه بیرون آمده‌اید و پشت سر آن حضرت، بر دعاى امام آمین مى‌گویید.
ناگهان، قلبت متلاطم مى‌شود. احساس همراهى با فرزندان امام حسین علیه‌السلام دلت را تکان مى‌دهد؛ گویى گرماى وجودشان را احساس مى‌کنى! اشک‌هایت چون سیل جارى مى‌شود؛ احساس مى‌کنى گمشده‌ات را یافته‌اى. هم‌نواى جمعیت مى‌شوى: «الهى العفو»

 

چه‌قدر شیرین است ساعت‌ها در بر دوست نشستن و زمزمه «الهى الهى» بر لب داشتن؛ ساعت‌ها بر کرانه اقیانوس معرفت دعاى عرفه نشستن و پاى در خنکاى آب زلالش شستن!
چه‌قدر زیباست بازگشت همگانى بندگان فرارى به آغوش مهربان خدایى که همه را خواهد پذیرفت؛ مگر نه آنکه خود فرموده: «اگر روى گردانان از من شدت شوق مرا به بازگشت‌شان مى‌دانستند، از نهایت شعف جان مى‌دادند»؟!
الهى! این کهکشان بى‌نهایت رحمت تو و این بندگان کوچک شرمسار؛ شاید دیر آمده‌ایم، ولى آمده‌ایم. به زلال اشک‌هاى جارى بندگان صالحت در صحراى عرفات قسم، ما دور افتادگان از حریم عشق و عرفان را بپذیر!

 

فصل نیایش، فصل تازگی اشک‌ها و صحبت غصّه‌هاست.
مولای من نجاتم ده از صحبت اغیار که تنهایی‌ام زاییده دل دادن به اغیار است و من غافل بودم.
بادبان‌های دلم شکسته‌اند و غرقه دریای خویشتنم؛ آمده‌ام تا به ساحل آرامش قبیله حسین علیه‌السلام برسم.
آمده‌ام بگویم که هستم؛ چون تو هستی. مرا امید سعادت هست، تا جهان عرصه کرامت توست؛ پس به نام حسینت علیه‌السلام ، به نام عاشورا و به نام حج تمام تمام تمام حسین علیه‌السلام ، از سر گناهم بگذر.