مکه
 
 
 
نویسنده : مبین اردکان
تاریخ : دوشنبه 88/9/9
نظر

متن زیر را از پانوشت ها (کامنتهای) یکی از کاربران محترم فرندفید که ساکن کانادا و از طرفدارن موسوی بوده است بدون دخل و تصرف اینجا قرار می دهم چون ضمن لحن صادقانه ای که دارد بعضی از نکات مهم را هم یاد آوری می کند، شاید برای شما هم جالب باشد:

سلام. قبل از انتخابات من طرفدار موسوی بودم. بعد از انتخابات تا ? هفته فکر می‌کردم تقلب شده. بعد دیدم موسوی هیچ سندی برای اینکه تقلب شده ندارد و از روی باد شکم صحبت کرده. زمان گذشت و جبهه بندی‌ها نشون داد کسانی‌ که اصلا به فکر کشور نیستند پشت سر موسوی قرار دارند. کار به جایی رسید که مجاهدین خلق هم طرفدار موسوی شدند! کسانی‌ که قبل از انتخابات با بنده در همین کانادا بحث میکردند که آقا اصلا رای دادن در جمهوری اسلامی معنی ندارد و (نقل به مضمون) تو احمقی که از موسوی طرفداری میکنی‌ چون موسوی در کشتار ?? سکوت کرده (سمپات مجاهدین بودند این افراد که بنده به خاطر روابط شغلی‌ مجبور بودم هر روز ببینمشان) دیدم ناگهان عاشق سینه چاک موسوی شدند و هوار هوار میکنند که آقا تقلب شد! و اتوبوس اتوبوس آدم از تورنتو میبرند نیویورک برای تظاهرات و لجن مال کردن کلّ کشور! (این یک بخش از قضیه که خودم با ? چشم خودم دیدم)

بخش دوم قضیه این بود که روز‌های اول، (? هفته اول) من اخبار را از سایت‌های اصلاح طلب‌ها و سی‌ ان ان و رادیو آمریکا و بی‌ بی‌ سی‌ دنبال می‌کردم. یک سری صحنه‌هایی‌ هر روز پخش میشد از درگیری‌ها که خیلی‌ تکان دهنده بود. اخبار و صحنه‌ها به قدری با سرعت ویدیو میشد و تکان دهنده بود که قدرت هضمشان را از دست داده بودم. ویدیو‌هایی‌ مثل زدن ندا و ... و بدتر از همه تصویر تیر اندازی بسیج به مردم. خوب بعد از ?? خرداد فضا آرام تر شد و فرصت تحلیل پیش آمد. من همچنان به موسوی خوشبین بودم و منتظر بودم بالاخره توضیح بدهد چرا آن شب کذایی گفت برنده انتخابات است. در عین حال یک سری عکس‌ها را بی‌طرفانه نگاه کردم و هر دو جنبه را دیدم. مثلا هیچوقت رادیو آمریکا یا سی‌ ان ان به مردم نگفتند یک عده از دیوار مرکز بسیج به قصد تصرف آنها بالا رفتند، نگفتند یک عده حمله کردند صدا و سیما را تصرف کنند. وزارت کشور را بگیرند. اینجا احساس کردم حکومت اگر جایی مجبور به شلیک شده برای حفظ نظم بود (هرچند انتقاداتم نسبت به حکومت همچنان باقی‌ است)، کیس‌هایی‌ مثل کیس ندا یا موضوع کهریزک که بعد‌ها پیش آمد مورد انتقادات من است.

فرصت شد ویدیو‌هایی‌ ببینم که نشان میداد یک عده در حال حمله کردن به مرکز بسیجند و حتا با تیر هوایی هم از رو نمی‌روند و کوکتل مولوتوف هست که به سمت ساختمان‌های بسیج میرود. یکی‌ دو ویدیو مخصوصاً نظر من را نسبت به اینکه به مردم شلیک شده یا به یک گروه آشوب طلب خاص خیلی‌ عوض کرد. (کیس ندا را همچنان حکومت موظف است دنبال کند) در یکی‌ از این ویدیو‌ها که بعد فهمیدم مازیار بهاری آن را ضبط کرده دیدم یک عده از دیوار مرکز بسیج بالا میروند، یک عده زیر در مرکز جمع شده اند و دارند در را میشکنند و یک بسیجی‌ هم بالای پشتبام ایستاده و تیر هوایی میزند. خوب چند تا کوکتل مولوتوف هم به سمتش پرتاب میشود. یکی‌ از این‌ها میرود روی دیوار از کنار نرده‌های شاخ در که بپرد داخل که مامور بسیج او را میزند. خوب از خودم پرسیدم اگر همچین اتفاقی در نزدیکی‌ مرکز پلیس تورنتو رخ بدهد پلیس‌های کانادایی چه کار میکنند، جوابش را چون رفتار پلیس در کانادا را خوب میدانم به خودم صادقانه دادم. قبل از اینکه حتا به دیوار نزدیک بشود نه یک نفر که چند نفر به قصد کشت به او شلیک میکنند. خوب این یک ویدیو از ?? ویدیو مشابه بود که دیدم. این چیز‌ها را در ? هفته اول نه منابع خبری که من میدیدم نشان دادند نه حتا منابع خبری جمهوری اسلامی. خبر گذاری‌هایی‌ که دنبال می‌کردم بیطرف نبودند و خبر گذاری‌های جمهوری اسلامی هم در انفعال بودند.

یک ویدیو دیگر که دیدم ویدئوی بود از شلیک به سر یک جوان. خیلی‌ تاثر برانگیز بود، چند ثانیه از آن را صدای آمریکا مدام پخش میکرد. بعد یک ورژن کامل تر از این ویدیو را روی یوتوب دیدم که اتفاقا خود همین سبز‌ها هم گذشته بودند. یک عده از معترضین راهشان را به سمت یک مرکز بسیج دیگر کج کردند و با داد و بیداد در حال حمله به این مرکز بودند. چند تیر هوایی شلیک شد. همه روی زمین خوابیدند. یک نفر از میان جمعیت فریاد زد گلوله‌ها مشقی است، نترسید حق نداره گلوله واقعی بزنه! ... معترضین دوباره به سمت پایگاه حمل کردند، این بار به یکی‌ از آنها تیر اندازی شد و همه فرار کردند. خوب این خیلی‌ قابل درک هست در هر نوع منطقی‌. اگر اسلحه‌های موجود در این پایگاه‌ها به دست معترضین می‌افتاد چیزی به اسم ایران باقی‌ نمی‌‌ماند. اسلحه و حریم پایگاه ناموس نظامی است. به نظامی یاد میدهند باید از حریم پایگاهت دفاع کنی‌ چون اگر این‌ها به دست حتا افراد معمولی‌ افتاد در شهر حمام خون راه می‌افتد. چه برسد به این معترضینی که به نظر من خیلی‌ هاشان از مجاهدین خلق و سایر احزاب محارب با جمهوری اسلامی بودند.

این یک اصل است. در هر جای دنیا شما به پلیس یا مرکز نظامی حمله کنید جوابتان گلوله است. آن هم به قصد کشت. این موضوع برای منی‌ که در به قول غربیها "جهان آزاد" زندگی‌ کرده‌ام کاملا حل شده. میدانم اگر پلیس در تگزاس به ماشین شما ایست بدهد و شما از ماشین حتا پیاده بشوید تا با او صحبت کنید میتواند به شما شلیک کند چون از رفتار شما احساس خطر کرده. این یک بعد ماجرا بود که ما نمیدیدیم. بعد دیگر قضیه این است که آن کسانی‌ که به معترضین خط دادند که بروید صدا و سیما را بگیرید، بروید مرکز بسیج را بگیرید، از طریق کانال‌های تلویزیونی ماهواره‌ای آن‌ها مقصر اصلی‌ هستند. اینها مثل من در غرب زندگی‌ کرده بودند و میدانستند جواب حمله به پایگاه نظامی گلوله است. منتهی مرگ هموطنان‌شان برایشان مهم نبود. اینها اتفاقا از مرگ هموطنان‌شان به نتیجه مطلوب میرسیدند که بگویند ببینید جمهوری اسلامی جنایت کار است. همان که ویدیو‌های بریده بریده اش را هر روز در تلویزیون‌هایشان نشان میدهند. در این بین رفتاری که از موسوی دیدم به جای اینکه توضیحی باشد تحریکی بود. مثلا آقای موسوی به جای اینکه مستندات خودش را تشریح کند میاید بیشتر طرفدارانش را دعوت می‌کند به ادامه درگیری با حکومت. گزارش کمیته صیانت از آرا را با دقت خواندم. خیلی‌ نا امید کننده و گنگ بود و در آن به چیز‌هایی‌ مثل "قطع سرویس اس‌ام اس" به عنوان مستندات اشاره شده بود. گزارش واقعا ضعیفی بود که من را قانع نکرد. تحلیل شخصی‌‌ام این بود که موسوی آن شب کذایی از یک عده درون نظام بازی خورده و اطلاعات غلط گرفته یا اینکه اطلاعاتی که نباید میگرفته را گرفته. بعد دیدم که نه. کلا رفتار‌ها توهم آمیز تر از این حرف هاست. یک عده هر دروغی را به عنوان خبر جنایت‌های حکومت منتشر میکنند بدون آنکه مستنداتی بر آن باشد و از هیچ دروغی هم فروگذار نیستند.

بعد شروع کردم به مطالعه منابع خارجی‌ در مورد کودتا‌های مخملین. خوشبختانه این مورد خیلی‌ خوب مطالعه شده و رفرنس بندی شده قبل از اینکه به ایران برسد. چیزی نیست که برای اولین بار روی ایران آزمایش کرده باشند. کلّ ماجرا خیلی‌ همخوانی دارد با شواهد در این فیلد. یک طبقه شهر نشین که ویترین جامعه است یک خواسته‌هایی‌ دارند که با خواسته‌های سایر طبقات که در ویترین نیستند ولی‌ اقشار دیگرند در تضاد است. این ویرتینی‌ها چون در ویترین هستند هم زیاد به نظر میایند و هم موجه و مقبول. ولی‌ فشار‌های اجتماعی از ناحیه اقشار دیگر بر حکومت میچربد. رفرنس ایندیکس شده در این مورد بسیار است. جالب‌ترین مطلب مقاله‌ای بود در لاروشه پاب که ? سال قبل از انتخابات فرم جدید کودتا‌های مخملین بنیاد سوروس را از طریق فیسبوک و تویتر تشریح میکرد. شواهد زیادی هست که آمریکایی‌‌ها هم دست داشتند در شکل گیری این مسائل، هم سعی‌ خودشان را کردند که به نتیجه برسد که اگر بخواهم باز کنم میشود ??‌ها مقاله رفرنس دار. کمترینش همین اشاره کلینتون به اینکه آمریکا تمام زور خودش را در این ماجرا زد و حتا تعمیرات تویتر را عقب انداخت!

بعد دیگر قضیه هم رفتار آقای هاشمی‌ بود. خانوم ایشان ظهر روز رای گیری رسما جلوی دوربین می‌گویند مردم اگر موسوی در نیامد بریزید بیرون! ... خود ایشان در این مدت بعد از انتخابات از هیچ کاری فرو گذار نکردند. به جای اینکه دنبال حل منطقی‌ قضیه باشند دنبال برگذاری همیش طرفدارانشان در نماز جمعه (همین نماز جمعه سبز) و به رخ کشیدن حامیانشان به نظام بودند. خوب ایشان مشخصا دنبال قدرت بودند و معترضین را بازی داده بودند. تحلیل من این هست که هر دو جناح نظام میدانستند همچین برخوردی پیش خواهد آمد. هم سپاه و اطلاعات آماده بود (از سال ?? که جهانبگلو را به دلیل مطالعه تطبیقی انقلاب‌های مخملی با ایران گرفتند) تا آقای هاشمی‌ که مشخصا استراتژی‌شان این بود که یک عده معترض بیایند در خیابان و بر ضد رهبری شعار بدهند تا ایشان و دوستانشان یک سری امتیازاتی از نظام بگیرند. خوب این‌ها باهم زور آزمایی کردند و سپاه پیروز شد. یعنی نظام اصلا کوتاه نیامد که کار خوبی‌ هم کرد.

بعد یک نگاهی‌ کردم به سرنوشت کشور‌هایی‌ که این مدل انقلاب‌های مخملی درشان رخ داده. هیچکدام از این کشور‌ها قادر به تامین امنیت خودشان نبوده اند بعد از این موضوع و منجر به تجزیه‌شان شده. از چک و اسلواکی بگیر تا آخرین نمونه گرجستان. موضوع خیلی‌ ساده است. قدرت اگر ارگانیک نباشد پایدار نیست. شما به کیس ایران نگاه کنید. در ناا امن‌ترین منطقه جهان واقعه شده و ناا امن‌ترین مرز‌ها را دارد. فرض کنیم این ویترین جامعه که سبز میپوشد و خواستار یک سری تغیرات فرهنگی‌ است به پیروزی می رسید و مثلا نظام عقب نشینی میکرد. آیا این قشر ویترینی و به قول سپاه دختران فیروزه‌ای قادر به تامین امنیت مرز‌ها در بلوچستان یا کردستان بودند؟ یا حکومت جدیدی که از دلا این انقلاب مخملی پدید میامد باید با حزب عبد المالک ریگی و پژاک دولت اتلافی تشکیل میداد (کنایه از جوک و غیر ممکن). پر واضح است که در خلاً قدرت فقط قدرت‌های کوچک تر به جنگ میپردازند تا یکی‌ پیروز بشود (جنگ داخلی‌) یا جنگ فرسایشی بشود و کشور تجزیه بشود. موضوع از این هم فراتر میرود. وقتی‌ ابطحی در دادگاه میگوید نتیجه این بود که مثلث نه امنی‌ ایران افغانستان عراق تشکیل بشود من خیلی‌ خوب این مساله را میفهمم. چون اینها قادر به تامین امنیت نبودند و نیستند.

من نمیپذیرم موسوی کاندیدای اکثریت ملت باشد. چون میدانم اکثریت ملت در فقر اقتصادی به سر میبرند. میدانم دغدغه مردم نان شبشان است. میدانم حرف‌های موسوی برای کسی‌ که گرسنه است جذابیت ندارد. حرف‌های موسوی برای قشری است که دنبال یک سری تغییرات فرهنگی‌ در تعامل با حکومت هستند. مثلا آزادانه تر لباس بپوشند یا سیاست گذاری فرهنگی‌ دولت لیبرال تر باشد. شاید من هم از این مساله خوشم بیاید. اما موسوی طرحی برای گرسنه‌ها ندارد. حرف‌های موسوی به واقع با حرف‌های احمدی‌نژاد در اقتصاد نه تنها فرق عمده نداشت بلکه احمدی‌نژاد مسلط تر بود (چون ? سال اخیر هر روز کارش همین بوده)، در نهایت اگر قرار باشد کسی‌ محرومین و گرسنه‌ها را گول بزند و دنبال خودش بکشاند که به ایشان رای بدهند احمدی‌نژاد خیلی‌ بهتر از موسوی این نقش را بازی می‌کند. لذا اینکه موسوی در دور اول برنده باشد را نه تنها من که هیچ عقل سلیمی متصور نبود و نیست. اینکه ویترین جامعه دلگیر است از اینکه احمدی‌نژاد مانده خوب طبیعی است. این در تمام جوامع با اختلاف طبقاتی شدید رخ میدهد. این‌ها نتیجه سیاست گذاری‌های آقای هاشمی‌ است که اینطور اختلاف طبقاتی به وجود آماده.

بعد من یادم نمیاید گفته باشم نظام قابل اصلاح نیست دیگر. شاید هم گفته باشم. یادم هست که بعد از دیدن فیلم ندا به اندازه بقیه عصبانی‌ بودم از دست جمهوری اسلامی و رهبری و احمدی‌نژاد. اما الان خشم بنده موسوی را هم شامل میشود. کروبی را هم. هاشمی و لاریجانی را هم. مجاهدین بیشرف خلق را هم که آدم‌هایشان بین مردم تحریک میکردند به فلان جا حمله کنیم. لوس آنجلس نشین‌های کثافت را هم که در تلویزیون‌هایشان تشویق میکردند بروید بسیج بروید صدا و سیما. الان از جمهوری اسلامی توقع دارم و در چهار چوب جمهوری اسلامی این موضوع را ممکن میدانم که قضیه ندا عادلانه پیگیری بشود. قضیه کهریزک عادلانه پیگیری بشود. این مسائل حل بشود چون اگر نشود به ضرر همه خواهد بود. این کسانی‌ که در ایران هستند و فکر میکنند آمریکا دوستشان است و باید جمهوری اسلامی را نابود کنند تا با بیکینی در خیابان به چرخند نمیدانند اگر جمهوری اسلامی نباشد یک روز قادر به تامین امنیتشان هم نیستند. نمیدانند اگر همین نیروی انتظامی که به لباس اینها گیر میدهد نباشد اراذل اوباشی که نیروی انتظامی گرفت یک روز خوش برای این ویترین جامعه که در شمال شهر نشسته اند نخواهند گذشت. جندلله نخواهد گذشت آب خوش از گلوی تهرانی‌‌ها پایین برود. آنهایی که همه ایران را تهران می‌دانند به غایت کلمه، احمق هستند.
http://madreseyema.blogfa.com/

 « از باب تذکر می گویم که نقل این متن به معنای تأیید کامل آن نیست »