-
شعر زیر، شبه جوابیه ای به شعر روشن(!) فکرترین(!!) زن ایران و عروس قرآن پژوه(!) مردمان تبریز می باشد. بسمه تعالی
بانوی جمل سوار گفت ولی نگفت!
اصل شعر طبق نظر کمیته صیانت از اشعار
گرگ ها خوب بدانند در این ایل غریب
گر پدر رفت تفنگ پدری هست هنوز
بره ها نیز نبایست "علف" را بخورند
تا در این بیشه غذای دگری هست هنوز
اعتراضات به پایان نرسیدست، چرا؟
در اوین پیرهن گوره خری هست هنوز
و سیاست به نهایت نرسیدست بدان
توی این قمقمه تا شیر خری هست هنوز
شیخ ما گفت فلان چیز!فلان جا، یعنی
توی گل مانده تر از میر ...[1] هست هنوز
اهل فرهنگ و هنر شیفته این سبکند
در کمر های پر از "قر"، فنری هست هنوز!
پشت گوش "خر شیطان" هم عجب مخملی است
مخملی نرم تر از گوش خری هست هنوز؟
پسر و دختر این ایل! به بازی برسید
خوب شد آتشی و "لولاگری" هست هنوز
"لجن سبز" در این ایل مقدس شده است
و مقدس تر از آن "چیز" تری هست هنوز
جمعه با غسل جنایت! به "جماعت" برویم
کفش پوشیده و دختر-پسری هست هنوز
نیت قرب به VOA و BBC یا
توی این دهکده[2] محبوب تری هست هنوز؟
فکر هفتاد و دو تن سازی مان ابتر شد
مغز خر خورده ای و فتنه گری هست هنوز؟
خر مگس ها همگی "سبز" و لجن پوش شدند
و در اینجا همه جور جانوری هست هنوز
خنده دار است به ما انگ "دورنگی" زده اند
مگر از "زاغچه" یک رنگ تری هست هنوز؟
از ایالات پیام آمده: I love you Mir
و در آن متن گهربار تری هست هنوز
با "تفنگ پدری" راه به جایی نبریم
غم نداریم که "کلت کمری"[3] هست هنوز
"مریم و محسن و مسعود"[4] حمایت کردند
کم نداریم چو "ملاعمری" هست هنوز
نانمان قطع شده، شکر خدا "فرهنگس
تان" بی عرضگی و بی هنری هست هنوز
* * *
حرف ها گر چه متین، گر چه سراسر معقول
باز هم نکته ناگفته تری هست هنوز
شاعر قصه ما بچه ایل است، لذا
بیت ها قافیه اش جانوری هست هنوز