در پی اظهارات اخیر آقای مشایی در مورد پیامبران الهی و نوابغی چون ابن سینا و واکنش هایی که علیه سخنان منتشر شده وی صورت گرفته ، خبرگزاری دولتی جمهوری اسلامی (ایرنا) در دفاع از رییس دفتر آقای احمدی نژاد، به نقل از سایت "یاران خورشید" چنین نوشته است:
تاریخ ایران و تمدنش آراسته به وجود هزاران پهلوان و جوانمرد واقعی و اسطوره ای، اما متاسفانه آغشته از جفا و ناسپاسی نسبت به این بزرگان است. متاسفانه بار دیگر این تاریخ است که در برهه کنونی در گردونه ناسپاسی و ارج نگذاشتن یه بزرگان و متفکران برای ما تکرار میشود و باز این ماییم که به نظاره نشسته ایم و فردا در این چرخه بر آنچه در سکوت ما رفته، تاسف خواهیم خورد.
در مقام این قیاس روی سخنم درباره "اسفندیار رحیم مشایی" است. نگارش درباره راد مردی که مسایل فرعی این روزهایش در جامعه و گوی سیاست بر اصل آن مقدم گشته، کمی سخت و دشوار می نماید. از آن رو که از نزدیک اندیشه هایش، باورهایش، زیر و بم افکارش، روش و منشش و روحیات او مبتنی بر وفادارای به انقلاب اسلامی و مقام عظمای ولایت، ساده زیستی و خدمتگزاری به مردم را می شناسم. اصولا قضاوت درباره مقوله ای مثل انسان آن هم از نوع متفکرش، موضوعی چند وجهی بوده و کاری سخت می نماید.
حکایت این روزهای منتقدان مشایی حکایت همان انسان رانده از عدالت و حقیقت است که در باور وجودی خویش علیرغم ایمان و میل باطنی، سهوا یا عمدا راه بطلان را در پیش گرفته است. امروزه کار این سطحگرایان به جایی رسیده که برخی مشایی را متهم به حمایت از انقلاب رنگی می کنند
این مطلب به خوبی در سخنان مشایی نیز دیده می شود آنجا که مهندس اسفندیار رحیم مشایی، اخبار برخی پایگاههای اطلاع رسانی پیرامون خود را تحریف آمیز خوانده و گفته است که "این سایت ها می خواهند ذلت سکوت را به زبان حقیقت تحمیل و راه نشر حقایق ناب مکتب ولایت را سد کنند."
نگاهی به گزیده چینی های صورت گرفته از سخنان مشایی و تکذیبیه های منتشر شده در جراید به خوبی نشان می دهد که عمده مطالب نقل شده، از حداقل حقیقت برخوردار بوده و با هدف همراه سازی مخاطبان و تخریب و ترور شخصیتی وی صورت گرفته است.
به این ترتیب داستان پرغصه قصه مشایی را باید در واکاوی گفتمان وی جستجو نمود. گویا افکار متحجر و پوسیده برخی سیاست پیشگان ایرانی را تاب اندیشه های ناب اسلامی و ایرانی نیست که اینگونه بی محابا به خروش آمده و فریاد می کشند. کار شایعه سازی و هوچی گری آن ها چنان شتاب روزافزون گرفته که برخی همراهان ناهمراه به جای نقد مستند و مستدل افکار و عقاید و ارایه گفتمان دینی – فرهنگی، با استفاده از ابزارها و ترفندهای رسانه ای جسم و روح مجاهدی را که همه آرزویش ظهور حضرت ولیعصر (عج) است، نشانه رفته اند.
هر چند که می دانم همه این مانعسازی ها تنها عزم مشایی را برای دستیابی به اهداف فرهنگی انقلاب جزم تر می کند. چون مشایی مردی است که تصمیم گرفته برای همیشه بزرگ بماند و این نکته ای است که او از طریق تهذیب نفس وصفای باطن و پیراستن باطن از هر آنچه سد راه«حق» باشد و سر فرود نیاوردن به دنیا حاصل کرده است. مشایی شاگرد مکتب امام حسین (ع) است و نخستین شرط مکتب حسین آزادگی و حریت است.
طی سال جاری و سال های گذشته بارها شاهد نگارش سلسله نوشتارهایی علیه حضور مشایی در عرصه سیاسی کشور بوده ایم. آنچه که در این حوزه بیش از دیگر ابعاد ترور سیاسی و شخصیتی مشایی جلوه مینماید، نگرش تک بعدی منتقدان به رحیم مشایی است. حال آنکه به گواهی گفتار و پندار و رفتار مشایی،ابعاد فرهنگی شخصیت وی بسیار پررنگتر از دیگر ابعاد او بوده و اصولا نگرش مشایی به اجتماع و جامعه، ریشه در فرهنگ و هنر دارد. این نکته ای است که در طول سوابق خدمتی اودر حوزه های مختلف مدیریتی به چشم می خورد. اما ظاهرا قرار است که در این بحبوحه بی اخلاقی روز جامعه،همه این تلاش ها به خصوص در سال های اخیر ، به یکباره فراموش شده و لهیب انتقام از هر سو روانه مشایی گردد.
شناخت مشایی از فرهنگ و هنر و تمدن ایرانی، شناختی از سر تحقیق و علاقه قلبی و قبلی است. طبیعی است که معتقد به این سخنان باید در حوزه های نظری و کلامی نیز دارای درک استراتژیک باشد که این مدعا در عمل نیز به منصه ضهور رسیده است. بخش بزرگی از هزینه های رداخت شده از سوی مشایی نیز ریشه در این انگاره های فرهنگی دارد. چون اصولا این شخص و شخصیتش در هیچ قابی نمی گنجد.
مشایی سیبل جریان «نه احمدی نژاد»
به جرات می توان گفت که مشایی با قرار گرفتن در کنار احمدی نژاد خود را سیبل جریان «نه احمدی نژاد» قرار داده است. از همان ابتدای امر که احمدی نژاد بدون اعتنا به مصوبه مجمع اصولگرایان وارد گود سیاست شد، مشخص بود که در چینش نیروهای این اردوگاه تحولات عمیقی به نفع این جریان هویدا شده است. همان روزها او و یاران نزدیکش همچون مشایی سودای خلق جریانی مستقل از چپ و راست کشور را را در سر می پروراندند، اما این چیزی نبود که به مذاق اصولگرایان و اصلاح طلبان خوشامد باشد. چون همان زمان نام سیاستمداران به مراتب مشهورتری از احمدی نژاد به چشم می خورد که رویای فتح پاستور را داشتند. اما به یکباره گفتمان سومی از دل دو جریان اصلی سیاسی کشور یعنی اصلاحات و اصولگرایی رشد کرده و سمبل جریان نوینی در سیاست ایران شد.
این جریان بعدها مزد تفکرات خود را از ملت گرفت و احمدی نژاد را عازم پاستور کرد. در واقع انتخاب احمدی نژاد پیشرفت در راهی است که او و یارانش چون مشایی پایه گذارش بودند. یعنی مقابله با اشرافیگری، مقابله با فاصله طبقاتی های شدید، مقابله با فساد اقتصادی و فریاد زدن دردی که مدت های مدید در گلوی مردم مانده بود.
طبیعی بود که در این راستا یاران نزدیک احمدی نژاد سیبل اردوگاه چپ و راست قرار می گرفتند که گرفتند. اما انها جوانمردانه در این آرایش سیاسی صبر کردند، چون به صبح صادق اعتماد داشتند.
رییس جمهور نیز با حمایت های خود نشان داد که میخواهد آرایش فعلی نیروهای سیاسی را به هم بزند. به عنوان نمونه موضع گیری های سیاستمدارانه رحیم مشایی و ارائه مانیفست های برتر و تاثیر گذار در خط مشی سیاسی دولت نهم و اکنون دهم همواره با حمایت عالی ترین مقام اجرایی همراه بوده است. این نکته همواره در کنار جسارت بیان،ارایه طرح ها و ایده های نو و توانمندیهای مدیریتی مشایی همواره برای طیف جوان کشور جالب توجه بوده است.
به راستی آیا وقت آن نرسیده است که با کمی تامل در تاریخ قدر بزرگانی مثل مشایی بیش از گذشته دانسته شود ؟