به نام خدای مهربانیها
دلتنگیها
دلم تنگ است
چون مرغ قفس
در شب تاریک
همیشه آه و ناله چو دودی روی آتش گرم می خیزد
شنیدن ، گوش دادن
بهتر است از داد و فریادم
چرا چشمم دمادم خواهشی دارد
نه اشکی بهر باریدن
نه آهی بهر نالیدن
نه غم ، در سینه می آید
چرا تقدیر باید با دل غمگین من
چون سنگ باشد
چرا تقدیر با من جنگ دارد
دلم تنگ است
چون در مانده ای
در طلوع صبح
به دنبال شعاع نور می گردند
زبانم ناله ای از آرزو دارد
امید من نمرده
به امید طلوع نو رمی مانم
در این شهر غریب و تار نوری نیست
برای من در اینجا
جای پیمودن نمانده
مرا در سر هوای دیگری است
هوای دوست
هوای یار
هوای گرم برگشتن به سوی دوست.
دلم تنگ است
ولی از دو رصبح تازه ای را
با دو چشمانم تمنا کرده ام
خدایا
ای خدای مهربان و ناز
دست تنهای مرا باز بگیر
مرا تا کوی دوست
پاورچین ببر
دلم تنگ است دلم تنگ است دلم تنگ است