نویسنده : دکترطاهره ابراهیمی فر
انتقاد اجتماعی، در اشکال مختلف خود بیشتر جوامع جایگاهی ویژه دارد. حتی در سادهترین جوامع هم، انتقاد کاملی است پاراهای از افراد یا گروههای اجتماعی را بر میانگیزاند. ولی در جوامعی که این دست، دامنه انتقاد الزاماً محدود و ضروری عرف و سنت بس سترگ است؛ روند رسیدگی در کل ناپدار و دشوار است و شیوههای تثبیت شده رفتار به دلیل ترس از فاجعهای فراگیر، به آسانی تغییر پذیر و تحولپذیر نیستند. اما در جوامع پیشرفته که از ذخایر اقتصادی و زندگی متمدن برخوردارند معمولاً یک طبقه روشنفکر حرفهای در آنجا گرفته است که هر گونه انتقاد مستمر و منظم کار جامعه را متحمل میشود.
ویژگیکنونی نقد اجتماعی این است که منتقدان در مواجهه با این و یا آن نظام اجتماعی، دیگر در برابر خود یک معضل اجتماعی کلان را که مستلزم راه حلی کلان باشد مشاهده نمیکنند، برعکس، آنان توالی وضعیتهای کم و بیش منحصر به فردی را میبینند که پرداختن به هر یک از آنها کاری بس دشوار است چون قاعداهای عام و یکنواخت برای بحث درباره تمام وضعیتها وجود ندارد. بنابراین گواینکه عصر ما مطمئناً عصر انتقاد است در عین حال عصری است که آشفتگی و اغتشاش آن مثال زدنی است.
جامعه ما نیز، با همه پیچیدگیهای فراوان و مسائل متفاوتی که با آنها دست به گریبان است رفته رفته روحیه انتقادی را برای طرح اندیشههای تازه میپذیرد. این مقاله سرآن ندارد که تاریخچه انتقاد اجتماعی در جامعه ما را بررسی کند. هدف را قم این سطور آن است که ضرورت بسط روحیه نقد و انتقادپذیری را در جامعه بررسی کند. برای درک بهتر این مسئله لازم است ابتدا تعریفی از نقد و انتقاد و مفهومی روشن از روش نقد به دست دهیم .
مفهوم نقد و انتقاد:
مفهوم نقد به طور کلی عبارتاست از : بررسی، شناسایی و عنوان کردن و نمایاندن عیبها و برملا کردن نهفتهها. وقتی میگویند فلانی، درهم را نقد زد یعنی اینکه آنها را جدا کرد، نگاه کرد و بررسی کرد تا سره را از ناسره تشخیص دهد و وقتی در همها را به دست میگیریم و تقلبیها را جدا می کنیم در واقع آنها را انتقاد کردهایم.
نقد زدن بر کلام هم یعنی عیبهای پنهانش را نمایاندن و انتقاد در این مفهوم به معنای ارزیابی منطقی آن است. نقد یعنی یافتن و نشان دادن تا اگر کسی خواست بتواند راهش را بیابد و اگر نخواست عذری نداشته باشد از این رو نقد و شماتت از کنیه برمیخیزد و به انتقام میانجامد در حالی که نقد و انتقاد به معنای، طب، بی طرفی و بررسی و نهفتهها را برملا کردن است.
کسی که طلب ندارد در مقام انتخاب هم نیست و فقط زبانش را حرکت میدهد بیآنکه سخنی از صدق دل بگوید، و چون خواستهای ندارد نقاد نیست (وراج) است. کسی که طالب دارد ولی بیطرف نیست و از پیش انتخاب کرده است نقاد نیست او توجیهگر است چون پیش از اندیشیدن تصدیق و قبل از شناسائی انتخاب کرده است .
کسی که از طلب و بی طرفی برخوردار است ولی در همها را در دست نگرفته و آنها را از هم جدا نگرده است نه یک نقاد، که فردی بی خبر است.
کسی هم که تمام شرایط فوق را داراست اما نهفتهها را آشکار نکرده است نقاد نیست بلکه نزدیک بینست.
نقد درانگیزه ودر هدف و در روش تفاوت دارد، انگیزه نقد، انتخاب کردن است و هدفش، یافتن و نشان دادن و تدارک زمینه، و روش آن هم عبارت است از داشتن معیار، محکزدن و به کار بردن میزانهای ثابت، میز انهایی که بزرگ و کوچک نمیشوند و مانند نور در دنیای نسبیتها، سرعت ثابتی دارند.
کسانی که میخواهند طرحی بریزند و کار را شروع کنند، باید محاسبه کردنها بیاغازند و کسریها را نقد کنند و کمبودها و عیبها را بیابند. اما گاه هدف فرد نمایش دارد از کمبودها و عیبها چشم میپوشد ولی فرد با هدف ساختن درباره عیبها بزرگ نمایی میکند تا مشخصتر شوندو بتواند به شیوه عملکردشان و راه خنثی کردنشان پیبرد. آنها که هدف سازندگی در سر دارند، نقدها و نمایان عیوب را هدیهای از جانب ناقدان میدانند.
وسعت قلمرو و نقد، به وسعت انسان و خواسته ها و حرکتهای اوست. هدفها، مکتب ها، اعمال، شناخت و هنر، همه در قلمرو و نقد و انتقاد قرار میگیرند.
هدفها را می توان با مقایسه با استعدادها و شأن انسان و با توجه به نیازهای او نقد زد.
همچنین میتوان هدفها را با مقایسه سود و زیان آنچه که میدهند که میشناسند، به نقادی گرفت.
برای نقد مکتب میتوان نیازها، تجربه عملی، آرمانها، و مقایسه را به کار گرفت. با شناخت نیازها و با شناخت آرمانهای انسان، مکتبهایی که میدان دار هستند،نقادی میشوند. مقایسه مکتبها با یکدیگر، نقاط قوت و ضعف آنها را مینمایاند. در نهایت تجربه بک مکتب و کاربرد عملی آن هم راهی تجربه یک مکتب و کاربرد عملی آن هم راهی است که درنقد میتوان از آن بهرهگرفت.
اعمال بوسیله اثر آنها و با عامل انگیزه آنها و با هدف و جهت آنها و با شکل و هماهنگی کلی آن ها نقد میشوند. دیگران رامیتوان با هدف خاص خودشان با گفتار خودشان، یا کارها و اعمالشان،با جهتها و هدفشان سنجید. شناخت را میتوان با حقیقت، با فایده و اثر عملی یا با هماهنگی آن محک زد. و در نهایت هنر را می توان به وسیله اثر آن، به وسیله سنتها و بوسیله رابطه واقعیتهای ذهنی و عینی، در مکتبهای گوناگون نقد، بررسی کرد و محک زد. اینها راههای گوناگون نقد هستند. اما شخص قبل از اینکه به نقادی بپردازد باید روش نقد را نقادی کرده باشد تا با معیارهای ثابت و مشخص کار نقد را دنبال کند.
روش نقد:
1ـ هنگامی که با عقیده و با تعصب خویش، مکتبی، شخصی و یا عملی رانقد میزنیم ، روشن است که ما هنوز به روشی مشخص دست نیافتهایم و هنگامی که به معیارهای ثابت رسیدیم میتوانیم هر فرد و هر عقیده و هر عمل را ارزیابی و نقد کنیم، یعنی زمانی که به خودآگاهی و شعور برسم. انسان در مرحله شناسایی و آگاهی، تابع محیطهایی است که در آنجا زندگی می کند و در نتیجه تکلیف چندانی بردوش ندارد. تکالیف متعلق به دوره بلوغاند و به دوران آزادی وابستهاند. در این دوره عقل شکوفا میشودو کارش را با دو نظارت شروع میکند. یکی نظارت بر راههایی که هوش و فکر فرد نشان میدهد و دیگری نظارت بر خوبی ها و بدیهایی که همیشه مارا به دنبال خود میکشند. عقل میگوید که خوبی چیست؟ بدی کدام است؟
در این سطح معیارها و میزانهایی به دست میآید و خوبیها از خوشی ها جدا میشوند از یاد نبریم که خوبی غذا با خوشمزگی آن یکی نیست. غذای خوب و به عبارت دیگر راه خوب و زندگی خوب آن است که کمبودهای ما تأمین و کسریهایمان را جبران کند. با این معیارها و میزانهاست که نقد و سنجش مشخص میشود که ما باید برای چه چیزی بکوشیم و در راه چه چیزی از ما میگیرند؟ با در دست داشتن این معیار و میزان به هدفها میرسیم و با رسیدن به این همین هدفهاست که نقشه ما و طرح ما و نیازهای ما شکل میگیرد . و سپس با همین نیازها خویش میتوانیم به بررسی مکتبها و عقیدهها بپردازیم و از میان آنها انتخاب و یا آنها را رها کنیم.
2ـ افزون براین روش بنیادین، می توان هر کسی را با هدف خود وی سنجید نه با هدف دیگران، روش بنیادین ایناست که هدفها را هم نقد بزنیم و با نظارت عقل بسنجیم. اشتباه است یک قهرمان فوتبال را یا یک نوازنده گیتار بسنجیم. با این شیوه است که میتوانیم آدمها را بسنجیم و اگر خواستیم باشیم میتوانیم بنیادیتر،حتی هدفها را نیز نقد بکسیم و ببینیم که مثلاً کدام هدف بهتر است.
3ـ هماهنگی و انسجام محکی برای یک فکر یا یک عمل است و با این معیار میتوان بد و خوب آن را نمایان کرد.
4ـ روش نهایی، نقد و تجربه و هماهنگی آن با واقعیت خارجی است و کارآئی آن در مرحله عمل به اثبات میرسد. البته این روش را نباید فقط در یک مرحله و در یک مقطع از زمان بررسی کرد. چون هر اندیشه و مکتبی. هر اندازه هم ناهماهنگ باشد، به هر حال خواستارانی خواهد داشت.
ولی همانگی را باید با واقعیت حاکم برهستی و نه واقعیت اجتماعی سنجید. چون در این میدان است که باطل میشکند و انحرافها یا تصحیح و یا نابود میشوند.
یک مکتب یا بک فکر ممکن است در یک دوره زمانی محدود یا در مقطعی از تاریخ شکوفا شود ولی اگر با واقعیت هستی، هماهنگ نباشد ضربه میخورد و از بین میرود چرا که هماهنگی با نظام هستی، ماندگاری فکر را تضمین میکند و درستی آن را نشان میدهد ولی هماهنگی در یک مقطع زمانی و سازگاری با واقعیت اجتماعی این نکات منفی و مثبت را نمایان نمیکند. این شیوه، تکیه گاه کسانی است که فقط به تجربه اعتقاد دارند. و چه بسا که غرامت سنگینی نیز میپردازند. در این راه میتوان از تجربه دیگران نیز بهره گرفت و عبرت آموخت.
وضعیت نقد و انتقاد در جامعه ما:
همان طور که اشاره شد تحمل انتقاد دائم و منظم از کار جامعه معمولاً در جوامع با فرهنگ و برخوردار از طبقه روشنفکر حرفهای و آگاه امکانپذیر است یعنی جامعهای که از توان علمی بالایی برخوردار باشد. اما در جوامعی که میزان بیشوادی در آن بالاست و جامعهای با فرهنگ شفاهی و نفوذ مشترک نیروی عرف سنت است. در چنین جامعهای نقد واصولی و انتقاد سالم تا حدی دور از انتظار به نظر میرسد. البته این پدیده ریشه در گذشته هر ملتی دارد. در زمینه تاریخی کشور ما گفتنی است که به دلیل ساختار حکومتی، نقد و انتقاد یکسره ناممکن بود چرا که اصولاً قرار نبود کسی انتقاد کند.
آموزش سیاسی هم در کشور بیمعنا بود و از این رو انتقاد کماکان، امری غیر طبیعی جلوه میکرد.
بعد از انقلاب اسلامی ایران، جسارت انقلابی و حقطلبی در آحاد مردم پدید آمد و زمینه برای نقد و انتقاد و حضور گسترده مردم در صحنههای سیاسی و اجتماعی آماده شد.
اما هر کس در جامعهای که فاقد فرهنگ انتقاد است وارد صحنه سیاست شود عوض آنکه انتقاد کند یا در فکر اعتراض است و یا در اندیشه کسب قدرت. به همین دلیل انتقاد با اعتراض در هم میآمیزد. در سالهای اول انقلاب، نقد ونقادی به صورت کستردهای در سطح جامعهشکل گرفت و در سالهای اخیر نیز در انتقادها از ساختار اجتماعی کمتر سخن به میان میآید. یکی از ویژگیهای نقد و نقادی در جامعه ما این است که انتقاد اجتماعی معمولاً با جنبههای سیاست رابطه دارد و چون فرهنگ انتقاد قوام نگرفته است وارد شدن در حوزه سیاست، مسیر را سختتر میکند. دلایل زیادی در این مورد وجود دارد که درباره آن ها صحبت خواهد شد.
تأثیر مثبت روحیه نقد و انتقادپذیری در جامعه :
برای پیبردن به اهمیت نقد و نقادی لازم است که ابتدا این سئوال را مطرح کنیم که اگر این روحیه را در جامعه گسترش دهیم چه نتایجی حاصل خواهد شد؟ و یا اینکه انتظارات ما از گسترش روحیه نقد و انتقادپذیری در جامعه چیست؟ به طور کلی میتوان نتایج زیر را از گسترش روحیه انتقادپذیری انتظار داشت:
1ـ حضور گسترده مردم در صحنههای سیاسی ـ اجتماعی:
از آنجا که مردم به مسائل جاری کشور توجه دارند و دیدگاههای خودرا به صورت انتقاد مطرح میسازند و نیز در جریان دیدگاههای سایر افراد جامه هم قرار میگیرند، به تدریج حضور مردم در صحنههای سیاسی ـ اجتماعی کشور بیشتر و از گسترش ابعاد بیتفاوتی در جامعه نسبت به مسائل سیاسی و مصالح نظام جلوگیری میشود.
2ـ تقلیل تشنج سیاسی
نارضایی از سیاستهای دولت در هیچ جامعهای، موضوعی غیر منتظره و نامتعارف نیست این نارضایی اگر به صورت یک سیستم سالم انتقاد مطرح نشود، زمینه برای تشنج سیاسی آماده میشود. از اینرو فراهم ساختن امکان انتقاد آزادانه؛ ابراز تبلیغاتی پر قدرتی را زدست دشمنان سرسخت نظام که مترصد ایجاد و گسترش تشنج سیاسی هستند خارج میکند.
3ـ پیوند مردم و مسئوولان
وجود روحیه نقد و انتقاد پذیری باعث میشود که مسئوولان در مقابل مردم پاسخگو باشند، آنان مجبورند در ارائه این پاسخها، به بیان واقعی مشکلاتی بپردازند که حکومت با آنها روبرو است. در نتیجه مردم در ارتباط رو در رو با مسئولان مشکلات آنان را بهتر درک میکنند و خود را در مشکلات آنان سهیم میدانند ودر رفع این مشکلات کوشاتر میشوند. .و این خود پیوندی بین مردم
و مسئولان برقرار می کند. و در نتیجه فاصله میان آنها کم میشود.
4ـ ارائه راهحلهای مناسب:
انتقاد برخورد افکار و دیدگاههای مختلف است. تضارب و تلافی افکار ، به تقویت تفکر و تعقل و قدرت نقادی میانجامد. مهمترین اصل در انتقاد سالم ارائه نمونه ها و پیشدستی در این مهم، تضارب افکار را بیشتر میکند و در نتیجه افکار مختلف مطرح میشود. با سنجش و ارزیابی افکار و اظهار نظرهای متفاوت، امکان یافتن راهحلهای بهتر برای مسائل بیشتر میشود
5ـ رشد سیاسی جامعه:
وجود یک سیستم سالم نقد و انتقاد در جامعه باعث افزایش آگاهی مردم می شود زیرا به تقویت تفکر و تعقل و قدرت نقادی در عرصه تلاقی تضارب افکار جامعه منجر میشود. و در نتیجه شعور و اداراک و آگاهی افزایش مییابد و جامعه با برخورداری از آزادی مباحثه آزادی و نقد سالم مسائل، آگاهی سیاسی ـ اجتماعی خودرا بالا خواهد برد. این روحیه در بسیاری از نقاط جهان به ایجاد تشکلهای حزبی و گروههای فشار منجر شده است.
تاثیر منفی روحیه نقد و انتقادپذیری در جامعه:
گسترش روحیه نقد و نقادی باید با ظرافت و دقت بسیار صورت گیرد. زیرا بازهم تکرار میکنیم که جامعه ما جامعهای است با توان علمی تقریباً پایین با فرهنگی شفاهی .
بسیاری از مردم مفهوم نقدو انتقاد را به درستی نمیدانند و بالطبع از به کار گیری اصولی آن نیز ناآگاهند. در چنین جامعهای قطعاً انتظار نمیرود که با مسائل علمی برخورد کند. بنابراین رعایت احتیاط در این خصوص لازم است و باید با دقت هر چه بیشتر با مطالعهای جدی و حساب شده اصولی را در این مورد طراحی کرد و به مرحله اجرا گذاشت زیرا هر گونه حرکت شتابزده در این زمینه میتواند زیانهای فراوانی به بار آورد که مهمترین این اثرات منفی عبارتند از :
1ـ شایعه پراکنی و جوسازی:
اولین اثر منفی در این زمینه، نقد و انتقادهای بیمورد است. اینگونه نقد و انتقادها به جوسازی و شایعهپراکنی گسترده در جامعه میانجامد که باعث اتلاف وقت مسئوولان جهت پاسخگویی به آنها میشود. از سالهای گذشته، در جامعه ما به دلیل نبود سیستم منسجم و سالم نقد، نارضائیها به صورت پخش گسترده شایعات و آمادگی برای پذیرش اینگونه شایعات بروز کرده است.
2ـ تهمت :
در کنار شایعهپراکنی و جوسازی، به مسئله تهمت ونیز باید توجه شود زیرا در بیان دیدگاهها و انتقادات افرادی هم مورد تهمت قرار میگیرند. وارد کردن چنین اتهاماتی هزینهای در برندارد زیرا کسی که تهمت میزند مجبور به اثبات ادعای خویش نیست اما فرد مورد اتهام باید هزینههای زیادی ـ چه از نظر مادی و چه از نظر زمانی ـ متحمل شود تا خود را از اتهام مبرا سازند.
3ـ تشنج سیاسی:
برخی تصور می کنند که انتقاد یعنی زیر سئوال بردن مسئوولان و یا کل نظام، در نتیجه نقد و انتقاد در این زمینه فعال میشود. اینگونه انتقادات تحریکآمیز در جامعهای با سطوح علمی پایین، نبود آموزش سیاسی لازم و فقدان اطلاعات موفق و کافی میتواند به تشنج سیاسی منتهی شود و موجبات تضعیف نظام را فراهم آورد.
شیوههای انتقاد و انگیزههای آن:
مهمترین کاری که در سیاست فرهنگی باید انجام شود این است که نه تنها انتقاد مورد بررسی قرار گیرد بلکه شیوههای انتقاد و انگیزههای آن هم دقیقاً مطالعه شود نا بتوان فرهنگ نقد و نقادی را در جامعه اصلاح کرد.
به طور کلی میتوانیم انتقادات را به دو دسته کلی تقسیم کنیم:
1ـ انتقادات سازنده
2ـ انتقادات تخریبی
1ـ انتقادات سازنده:
آنهایی که نیت سازندگی دارند محاسبهها را شروع و کسریها را نقد میکنند و کبودها و عیبها را مییابند. آنها در نظام ساختن و پروراندن، عیبها را بزرگتر میکنند تا بهتر ببینند، مسائل و مشکلات را زیر ذرهبین قرار میدهند تا بزرگتر و مشخصتر شوند، و با طرزکار آنها آشنا شوند، و راه خنثی کردنشان را فراگیرند. در این زمینه به سه مسئله، دقت و عمق و وسعت توجه میشود، و این به بینش دقیق و وسیع و عمیق سازندگی میانجامد. در این نوع انتقادات عیبگوئی در واقع نوعی ارمغان است که ما را در شناسایی حق و رسیدن به آن یاری میدهد. مثلاً وقتی نزد پزک میرویم میخواهیم که عیبهایمان را بگوید. حتی خودمان بهانهجویی میکنیم تا عیبهایی را به او نشان بدهیم. در این گونه مواقع، اصلاً میل نداریم که پزشک هنگام معاینه کردن ما سریع و سطحی عمل کند بلکه دوست داریم که او با معاینهای دقیق و عمیق. دردهای مارا یک به یک آشکار کند.
2ـ انتقادات تخریبی :
فرد در این نوع انتقاد، قصد سازندگی ندارد بلکه برعکس از حق و حقیقت دور میشود. در این نوع انتقادات،عیبهای واقعی را بزرگ میکنند. و از کمبودها چشمپوشی میشود. فرد بدون ارزیابی و راهیابی دقیق گام بر میدارد که در نهایت، تخریب سرانجام آن است.
شیوههای انتقاد :
انتقاد به شیوههای مختلفی صورت میگیرد. شیوه انتقادات سازنده با شیوه انتقادات تخریبی فرق میکند:
شیوه انتقادات سازنده : 1ـ تجویزی 2ـ علمی و منطقی
شیوه انتقادات تخریبی: غیر تجویزی و غیر علمی
انتقادات تجویزی : امر به معروف و نهی از منکر
در اصول سیاست فرهنگی ما، صراحتاً بر گسترش روحیه نقد و نقد پذیری و همگانی شدن اصل امر به معروف و نهی از منکر تاکید شده است، یعنی جامعه ما باید در مسیری حرکت کند که همه آحاد مردم مشارکت در مسائل اجتماعی و حضور جدی در صحنه را ارزش تلقی کنند و با جدیت وظیفه خودرا در باب امر به معروف و نهی از منکر انجام دهند تا بدین ترتیب، زمینه مناسب برای اصلاح امور فراهم شود.
امر به معروف و نهی از منکر رسالتی است برای دگرگون ساختن جامعهبشری، ریشهکن ساختن پلیدیها و گستردن عدل و تقوی. هر فرد موظف است باهر وسیلهای که در اختیار دارد در اصلاح جامعه، در جلوگیری از فساد و انحراف و در پیشبرد ارزشهای متعالی بکوشد. و چون امر به ممعروف ونهی از منکر وظیفهای است دائمی از این رو بسیج گروهی از مردم را برای ادای این وظیفه مهم پیشبینی و تجویز شده است، مفهوم پاسداری از نیکیها و جلوگیری از بدیها، تلاش و انقلاب مداوم است. یعنی زنده نگاهداشتن روح مسؤولیت در همه افراد جامعه. بنیاد عدل و آزادی بر دفاع دائمی از آنها استوار است. برای پیشبرد این هدف باید از همه وسایل تبلیغاتی، آموزشی،هنر، و در نهایت، در صورت لزوم، از قدرت و خشونت استفاده کرد.
وظیفه امر به معروف و نهی از منکر، خود انقلابی درزمینه فرهنگ به شمار می رود که بعد از موفقیت انقلاب اجتماعی ـ اقتصادی و کسب قدرت سیاسی بر آن تاکید بسیار شده است. خود امر به معروف و نهی از منکر برای گسترش و تعمیم وتعلم ارزشهای جدید، نگهبانی از آنها و برای جلوگیری از ظهور و رشد ارزشهای غیر خودی و محو آثار نظام پیشین، و برای دگرگون ساختن ماهیت انسانها و تربیت آنها براساس موازین فرهنگی جدید ودر یک کلام، زنده نگاه داشتن فرهنگ انقلابی و سازگاری مداوم نظام و روابط اجتماعی و اقتصادی با فرهنگ و تضمین حرکت تکاملی این دو به سوی سعادت و آزادی همه انسانها و گسترش عدل و تعمیم رفاه و تقویت ایمان، ضرورت تام دارد .
انتقادات علمی و منطقی :
این نوع انتقادات که در واقع اندیشیدن به شیوهای علمی است معمولاً بر دلایل قوی استوار است و از شیوه های تفکر علمی استفاده میکند و با زاویههای رایج عامیانه کاری ندارد اینگونه انتقادات با سطحی نگری و سخنان بیپایه و اساس یکسره متفاوت است. نقد هنر است و برخورداری از روحیه نقد و انتقاد، اساساً در اندیشیدن به شیوهای علمی و منطقی، تجلی مییابد. بنابراین اگر گسترش روحیه علمی و منطقی را به معنای گسترش شیوه تفکر علمی و منطقی و مطابقت با منطق بدانیم شاید این تحول به حل مشکلات جامعه ما کمک کند. امروز هدف اغلب انتقادهای اجتماعی مسائلی است که باید به نوعی با یاری جستن از دانش تخصصی حل گردد، مثل کاستن از شمار تصادفات رانندگی .
انگیزههای انتقاد:
انتقاد ممکن است برانگیخته از عوامل زیر باشد:
انگیزه انتقادات سازنده
شناسایی حق و رسیدن به آن
انگیزه انتقادات تخریبی
1ـ جوسازی و شایعه پراکنی
2ـ خودنمادئی یا نمایش
3ـ سوء استفاده های شخصی
4ـ عقدههای شخصی
5ـ حمایت از افراد مورد نظر
6ـ هیچکدام
انگیزههای انتقادات سازنده:
هدف این نوع انتقادات معمولاً رسیدن به کمال مطلوب است. آنچه ما مطلوب مینامیم ارزیابی منطقی از مسائل جامعه است که در نهایت نه به منفعت فردی یا گروهی بلکه به سازندگی جامعه منجر شود. این نوع انگیزهها بر پایه علم و دانش و منطق استوار است هر اندازه روحیه علمی بالاتر باشد و هر اندازه و هر کس بهتر وظبفهاش را در باب امر به معروف و نهی از منکر انجام دهد، زمینه مناسب برای اصلاح امور هم به همان اندازه فراهم خواهد شد و رسیدن به هدف سازندگی هم آسانتر میشود.
انگیزههای انتقادات تخریبی :
1ـ جوسازی و شایعه پراکنی :
پارهای از مردم عوض آنکه انتقادات خود را براساس منطقی و سازنده استوار کند موضوعی کاذب را در جامعه و درباره آن شایعه پراکنی و جوسازی می کنند. این گونه انتقادات ناشی از جوسازی نه تنها هیچگونه سازندگی اجتماعی را به ارمغان نمی آورد بلکه بالعکس موجب ایجاد جوی می شود که جز تشنج اجتماعی و اتلاف وقت مسئولان ثمره دیگری ندارد.
2_ خودنمایی
هدف به اصطلاح افراد خودنما ازانتقاد آن است که قهرمان شوند وانظار را به هدف خود جلب کنند. این ویژگی حتی درزندگی شخصی نیز مشاهده می شود. شخص برای اینکه سری توی سرها درآورد عوض آنکه محاسن وویژگی های خود رابرشماردوبرتری اصول وتفکر خود را به اثبات برساند دیگران را متهم می کند و یا ناچیز می شمارد بنابراین هرانتقادی اگر ناشی ازنمایش فردی باشد جز تخریب جامعه کاری نمی کند .
3_ سوءاستفاده های شخصی :
گاه اتفاق می افتد که بعضی ها به دلیل اینکه راه سوء استفاده های آنان مسدود شده است زبان به انتقاد می گشاید این افراد تحت تأثیر مستقیم منافع فردی قراردارند ومنافع اجتماعی را قربانی منافع خویش می کنند . اگرراه سوء استفاده های شخصی برای این افراد همواره شود انگیزه های انتقاد آنان نیزموقتاٌ ازبین می رود.
4_ بغض های شخصی:
اغلب مشاهده شده است که انگیزه های بسیاری از انتقادات عقده ها ویا بغضهای شخصی است. دراین نوع انتقادات ,منتقد درصدد آن نیست که چیزی را بیان کند بلکه میخواهد اعتبار فردی را خدشه دار سازد و یا ماهیت مطلبی راتحریف کند .
بنابراین , انتقادات ناشی ازاین گونه انگیزه ها فاقد هرنوع سازندگی است. این گونه افراد ناراحتی های شخصی خود رااز نظام , سیستم ویا مسوولیت رااساس انتقاد قرار می دهند و هیچ اصول ومنطق اساسی هم پشتوانه عمل آنها نیست این نوع انتقاد درنهایت به جوسازی وایجاد بدبینی درعامه مردم میانجامد .
5_ این نوع انتقاد معمولاٌ پوششی برای حمایت ازافراد مورد نظر است. انتقاداتی از این دست اگر با شناخت کافی وبر پایه حق و حقیقت صورت نگیرد , خسارت جبران ناپذیری برجامعه وارد میکند. افرادی بااین نوع انگیزه ها معمولا تحت تأثیر ابزارهایی نظیر ترغیب , تشویق, عناصر مادی و.... قرارمی گیرند بدون اینکه منافع کل جامعه را مورد توجه قرار دهند وبا این عمل نه تنها روحیه سالم نقد و انتقاد سالم را ازبین می برند بلکه دردراز مدت موجب زوال جامعه نیز می شوند.
6_ هیچکدام :
پاره ای از منتقدان کارشان,ریشخند جامعه است واین انتقاد ازسوی کسانی صورت می گیرد که برای دگرگونی اوضاع کاری ازدستشان برنمیآید وخودشان نیز به این امر وقوف دارند. این گروه ازافراد معمولا هیچ تضمینی نمی گیرند وهمیشه در ا نتظار می ما نند تا تصمیمی گر فته شود .آنا ن در این تصمیم گیری هیچ نقشی و یا عملی ا نجا م نمیدهند. وبه محض آنکه تصمیم گرفته شد شروع به انتقاد میکنند .
منشاءعدم رفتار متناسب نقد و انتقادی وراههای اصلاح آن :
1_ عدم مسوولیت پذیری:
یکی از ویژگی های جامعه ما این است که پاره ای از افراد درقبال مسوولیتی که پذیرفته اند, احساس تعهد و مسوولیت نمی کنند, به ویژه آنکه شعار به اندازه حقوقم کار میکنم درباره این افراد مصداق پیدا می کند به عبارت دیگر مسئله تعهد ومسوولیت درافراد به عنوان یک ضرورت حیانی مطرح نیست, درصورتی که این ضرورت بر خصوصیات زیستن وزندگی جمعی نوع انسان مبتنی است.
پیش ازآنکه به ضرورت حس مسوولیت درجامعه بپردازیم باید ابتدا ببینیم وضعیتی که نامش رامسوولیت میگذاریم, درچه موقع وتحت چه شرایطی در افراد پدید می آید , به زبان دیگر انگیزه های ایجاد حس مسوولیت کدامند:
الف _ مرحله اول شخص نسبت به فرد و ماهیت وشخصیت خود احساس مسوولیت میکند.
ب _ درمرحله دوم فرد نسبت به نزدیکان ووابستگان خود احساس مسوولیت میکند.
ج _ درمرحله آخر فرد, نسبت به کشور وجامعه بشری احساس مسوولیت میکند.
الف _ مرحله اول: این مرحله به عنوان عوامل و حوادثی ارتباط دارد که سلامت وتکامل جسم ما را به مخاطره می اندارد . منظور این است که ما درحالت عادی علاقمند هستیم که سلامت جسم خویش را حفظ کنیم. بنابراین نسبت به هر حادثه ای که آرامش و آسایش ما را مختل سازد حساسیت نشان میدهیم ودرفکر رفع خطر هستیم. این نوع احساس مسوولیت غریزی است . اما این بدان معنانیست که از نیازمان آگاهی نداشته باشیم بلکه بالعکس به درجه هوشیاری ما از احتیاجات و آگاهی ما از دوستی ها ودشمنی ها بستگی دارد.
ب _ مرحله دوم: به عوامل وحوادثی مربوط است که سلامت روح و روان مارا به مخاطره میاندازد. شکی نیست که آنچه باعث پیوند انسان ها به یکدیگر میشود عشق ونفرت است. به آنها که دوست داریم عشق میورزیم واز آنهایی که نفرت داریم کینه جویی میکنیم. به عبارت دیگر اگر به دوستانمان گزندی وارد شود آرامش مانیز مختل میشود وآزرده خاطر میشویم وزمانی آرامش به ما برمی گردد که آن مساعدتی که از دست ما ساخته است نسبت به دوستانمان انجام دهیم تا ناراحتی شان رفع شود. و بااین عمل,آرامش خاطر خودمان رابه دست می آوریم. این همان احساسی است که همه درقبال همسروفرزندان خویش دارند و مسوولیتی که درپی آن احساس می کنیم ناشی ازهیمن نوع احساس مسوولیت است.
ج_ مهمترین نوع مسئوولیت به نوع سوم مربوط می شود این مرحله به عوامل و حوادثی ربط می یابد که عقاید ونظام ارزشهای ما را به مخاطره میاندازد. احساس مسئولیت در قبال اجتماعی که در آن زندگی میکنیم و منبع برانگیخته شدن این نوع احساس ناشی ازحوادثی است که برخلاف عقاید ونظام ارزشهای ما روی میدهد. مبنا ومعیار قضاوت فردی نسبت به محیط اجتماعیاش, عقاید وجهانبینی اوست. واکنشی که شخص درباره هرپدیده ای ازخود نشان میدهد و موضع گیری خاصی درباره رفتار دیگران دارد به آگاهی وشعور شخص نبوده است واین همان نظام ارزشی شخص است.
اگر رفتاریا عملی مغایر با این ارزشها ویا عقاید صورت گیرد شخص به دفاع ازعقاید خود بر می خیزد. بنابراین مهمترین منبع دائمی ایجاد کننده حس مسوولیت نقشها و یا رسالتهایی است که فرد بردوش خود احساس میکند و هر چقدر این آگاهی بیشتر باشد شیوه برخورد با تضادها دقیق تر است و انتقادها هم منطقی تر صورت میگیرد.
بی تردید زندگی فرد رابطه ای تنگاتنگ با زندگی اجتماع دارد. رابطه منطقی بین مسوولیت فرد نسبت به خود و نسبت به اجتماع براین واقعیت استوار است که هر موجود زنده به جایگاهی نیازمند است. محیط زیست موجود ناحیه وسرزمینی است که شرایط زندگی درآن فراهم است, یا قابلیت آن را دارد که زندگی درآن جریان یابد. هیچ موجود زنده ای ازچنین محیطی بی نیاز نیست. درتعامل بامحیط وعناصرمتشکله آن است که فعالیت های حیاتی رخ میدهد.
مسلما هرچه شخص آگاهتر باشد به همان نسبت بهتر می تواند بین زندگی خود وشرایط زمانه خود رابطه منطقی برقرارکند. واین آگاهی دراو احساس مسوولیت ایجاد میکند وازطریق وارد کردن همه این آگاهیها در خود آگاهی توده مردم جامعه رابه یک جامعه مسوولیت پذیر سوق میدهد.
مهمترین عامل ایجاد وتقویت حس مسوولیتپذیری درجامعه خود نظام است نظام باید عواملی راکه حس مسوولیتپذیری راتشدید میکند, تقویت کند وعواملی راکه مسوولیت پذیری جامعه را تقلیل میدهد شناسائی ودررفع آن تلاش کند. این مهم درصورتی تحقق میپذیرد که (ضابطه) جایگزین رابطه شود وبه تخصص ارج گذاشته شود. درسیستم ضابطهای استعدادها مجال بروز مییابند ومیتوان آنها رامحک زد. به افرادی که بهترین عملکردها رادارند و درجه مسوولیتپذیری آنان هم بالاست, پاداش داد وبرای هرگونه مسوولیتناپذیری باید مجازاتی تعیین شود. به عبارت دیگر ابزارهایی نظیر ترغیب, تشویق (چه مادی , چه معنوی ) ودرنهایت تنبیه میتواند دررفع مسوولیت ناپذیری موثرواقع گردد.
یکی ازعوامل مهم ایجاد حس مسوولیت ناپذیری شرایطبداقتصادی است که بر جامعه حاکم است. بنابراین دولت باید این مساله راجدی تلقی کند ویاعواملی که باعثنابرابریهای طبقاتی شده اند مقابله کند.
نکته دیگر مربوط به پاسخگویی افراد نسبت به مسولیتی است که برعهده گرفته اند. همه بایددربرابر مسوولیتی است که تقبل کرده اند پاسخ گو باشند واین پاسخگویی افراد نبایید فقط درردههای پائین صورت گیرد بلکه درسطوح بالاتر این عمل باید درست تر و دقیق ترانجام پذیرد .
2_ جهل :
یکی دیگرازراههای ایجاد زمینه مساعد برای نقد وانتقاد سالم درجامعه از بین بردن جهل است. جهل یکی ازبزرگترین آفات اجتماع است. جهل ازدو عامل سرچشمه میگیرد. عامل اول عدم آگاهی مردم نسبت به مسائل اجتماعی وعامل عدم آگاهی مردم نسبت به مسائل اجتماعی و عامل دوم بی سوادی تا حدودی موفق بودهایم ودرزمینه بالا بردن سطح آگاهی مردم باید تلاشهای مستمری دردراز مدت صورت پذیرد ومسوولان مملکتی نیز در جهت ارائه اطلاعات برای بالا بردن آگاهیهای اجتماعی برنامهریزی نماید تا میزان موفقیت اقداماتی که صورت گرفته افزایش یابد. شاید بتوان به دو طریق زیر به اهداف فوق دست یافت:
الف _ عملکرد مسوولان باید به گونه ای باشد که اعتماد مردم نسبت به آنان به آنان نکاهد ویا باعث به وجود آمدن فاصله بین مردم و مسوولین و خدشه دار شدن این رابطه نشود.
ب _ باید ابزار ویا اهرمهای نفوذ گذاری درتوده مردم برای ایجاد روحیه نقد وانتقاد سالم به خوبی کشف شود. یعنی اینکه هنوز روشن نیست به چه اهرم ویا ابزاری میتوان درکوتاهترین زمان , بهترین نتیجه مطلوب را به دست آورد . ابزارها باید در طول زمان تغییر کنند همانطور که انسانها درطول تاریخ به یک شیوه نیندیشیده اند.
پاورقی ها
1_ علی _ صاد، روش نقد، تهران ، هجرت، 1399 ص 13
2_ همان کتاب، ص ص 23 _20
3_ کیپخل وایلز؛مدیریت ورهبری آموزشی؛ ترجمه محمد علی طوسی، تهران:مرکزآموزش مدیریت دولتی، 1367، ص ص 83 _80
4_ محمدتقی شیخی، جامعه شناسی جهان سوم؛ تهران:اشراقی، ص192
5_ علیرضا علی آبادی ؛ریشه های توسعه نیافتگی ؛ تهران :رامین ، 1372 ، ص177
6_ بهاءالدین پازارگاد؛ تاریخ فلسفه سیاسی، تهران ، جلد 1، ص 117
7_ مشروح مذاکرات هفتمین جلسه کمیسیون ، تهران:وزارت ارشاداسلامی ،شماره 1 ، دورهجدید، 16/2/1374