چند تن از اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاههای تهران طی روزهای گذشته دیداری با محمد خاتمی داشتند که این دیدار بهانهای شد تا رئیس دولت اصلاحات مواضعی را اتخاذ کند که برخی از آنها تکرار حرفهای گذشته ویریا، برخی از آنها متناقض با اصول رفتاری وی و برخی نیز متضاد با مواضع گذشته وی بودند
خاتمی فقط ساختارشکنان را نماینده دانشجویان می داند!
قبل از پرداختن به مواضع خاتمی درباره تشکل مذبور باید گفت دفتر تحکیم وحدت که برای انسجام بخشی به فعالیتهای انجمن های اسلامی دانشگاهها در ابتدای انقلاب شکل گرفته بود در دوران دولت خاتمی به بازوی دانشجویی لایه ساختارشکن و اپوزیسیون اصلاح طلبان در دانشگاه ها تبدیل شد و انحراف این انجمنها به گونه ای شد که حتی از آوردن نام اسلامی در پسوند خود اکراه داشتند و در یکی از همایشهای سالانه خود بر آن شدند تا نام اسلام را از پسوند نام خود بردارند که با مصلحتسنجی برخی دیگر این خواسته محقق نشد. انحرافات دفتر تحکیم باعث شد تا اکثریت دانشجویان دانشگاه ها راه خود را از دفتر تحکیم وحدت جدا سازند و تشکلی جداگانه راه بیاندازند که به نام «دفتر تحکیم وحدت شیراز» شهره شد و دفتر تحکیم سابق با مشی ساختارشکنی و تجدیدنظرطلبی تحت عنوان «دفتر تحکیم علامه» نام گرفت.
انجمن اسلامی فعلی دانشگاه تهران از معدود دانشگاههایی است که برمشی ساختارشکنی خود باقی مانده و بدین خاطر وجاهت قانونی نیز ندارد و از سوی دفتر تحکیم سراسر کشور طرد شده است . جالب است که آقای خاتمی که مدعی ارتباط با قشر دانشجو است فقط این چند نفر تجدیدنظرطلب را به حضور می پذیرد و آنان را نماینده دانشجویان می خواند.
بالاخره دین در عرصه اجتماع باشد یا نباشد؟
خاتمی در بخشی از این دیدار می گوید : «تفاوتی که مابا دیگران داریم این است که بعضیها میگویند دین در عرصه اجتماعی نباید دخالت کند ما بر عکس میگوییم دین دستور دارد برای جامعه بشری و نیز ناظر به زندگی جامعه بشری است و نسبت به این دنیای مردم هم نظر دارد»
به راستی این موضع را باید باور کنیم یا موضع سال 80 خاتمی در شورای عالی انقلاب فرهنگی را که سکولاریسم را تنها راه نجات کشور دانسته بود و یا دهها روزنامه و مجله زاییده دولت اصلاحاتی که تمام هجمه خود را متوجه این موضوع کرده بودند که دین مقوله ای شخصی است و باید از صحنه اجتماع حذف گردد.
هر روز دهها مقاله ازامثال جهانبگلو، تاجبخش، گنجی وغیره در روزنامههای زنجیرهای حامی دولت اصلاحات به چاپ میرسید که مهمترین رسالتشان «زدودن دین از عرصه اجتماع» بود. اگر این مطالب مورد تایید اثال خاتمی نبود چرا یکبار حتی تلویحا به این مواضع انتقاد نکرد.
آقای خاتمی آزادی تابعی از دین است یا بالعکس؟
رئیس دولت اصلاحات در بخش دیگری از سخنان خود می گوید: «آزادی واقعی در توحید و بندگی خداست. آن گونه بندگی و توحید خالصی که در ادیان الهی و به خصوص در اسلام هست.» همانگونه که می بینیم خاتمی در این دیدار آزادی را در دل و چهارچوب دین تعریف می کند این در حالی است که وی فروردین سال گذشته در دیدارهمین تشکل می گوید: «آزادی و دین وقتی در مقابل هم قرار بگیرند هر دو زیان میبینند». و ادامه می دهد که «آزادی از دین سئوال میکند و دین باید جوابگو باشد!» یعنی اینکه دین تابعی از آزادی است وباید نسبت به آزادی پاسخگو باشد و احتملا دین در مواضع خود کوتاه بیاید. کمااینکه در همان دیدار سال گذشته جمع میان حجاب و آزادی را ناممکن می داند و می گوید: «اگر حجاب مانع آزادی زن در جامعه شود قطعا مضر است.» بالاخره مشخص نشد که خاتمی دین را اصل می داند یا آزادی را؟
ضلع سوم فتنه در بخش دیگر سخنانش می گوید: «آزادی ،استقلال و جمهوری اسلامی شعار اصلی ماست که هنوز هم شعار اصلی ماست و همواره باید شعار اصلی ما باید باشد.» آیا به راستی با رفتارهایی که از خاتمی و دوستانش طی سالیان گذشته خصوصا در ایام فتنه دیدیم می توانیم این شعار را از آنان بپذیریم . کسانی که حاضرند برای پیروزی در انتخابات و بدتر از آن برای چنگ انداختن بر صورت نظام حاضرند دست گدایی به سوی سران خائن عرب و خائنان به ملت فلسطیت دراز کنند آیا می توانند مدافع واقعی استقلال باشند.
در جمهوری اسلامی مردم صاحب حقند !
جمله دیگر خاتمی اینگونه است که: «در جمهوری اسلامی مردم صاحب حقند هیچ چیزی هیج جایی هیچ رکنی جز بر اساس رای و نظر مردم مستقر نمی شود.» که باید گفت جمله بسیار صحیحی است و بر همین اساس نظام در مقابل دوستان خاتمی کسانی که رای مردم را مشروط و در صورتی که به نفع آنان باشد می پذیرند ایستاد و نگذاشت مردم سالاری دینی نظام اسلامی خدشه ای ببیند.
می شود جامعه اینگونه باشد به شرطی که ...
وی در بخش پایانی سخنان خود می گوید: « می شود جامعه عادلانه باشد اخلاقی هم باشد؛ می شود همه آزادانه زندگی کنند اخلاقی و عادلانه هم باشد. می شود ارزش های الهی و معنوی و احکام معنوی در ان حاکم باشد و انسانها هم دارای حرمت باشند » که حرف درستی است. می شود جامعه عادلانه باشد به شرطی که عدالت تفسیر به گداپروری و صدقه دادن نشود. می شود جامعه اخلاقی باشد به شرطی که اخلاق نسبی نباشد. می شود ارزشهای الهی و معنوی در جامعه حاکم باشد به شرطی که دین تابعی از آزادی (غربی) نگردد. می شود انسانها هم دارای حرمت باشند به شرطی که منظور از انسان و افراد جامعه قشر محدودی از بالای شهر نشینان و به قول امام راحل «مرفهین بی درد» نباشد. و وقتی که صحبت از جامعه ایرانی می کنیم ایران با تمام وسعتش از شمال تا جنوب و از غرب تا شرق را مدنظر داشته باشیم.