کمتر از دو سال آخر از دولت محمود احمدی نژاد باقی است و متاسفانه همانطور که در دولت های سازندگی و اصلاحات شاهد بودیم، دادن میدان به تندروهای جریان دولتی خصوصا در دو سال آخر حاکمیت هشت ساله، موجب انحراف شدید دولت از آرمان های اولیه می شود. اطرافیان رئیس جمهورها و مسئولان دولتی وقتی می دیدند به زودی باید قدرت را تحویل بدهند، به سمت پشتوانه سازی برای خود رفتند. این پشتوانه سازی به گونه ای مختلف از سیاسی و مالی گرفته تا پشتوانه مردمی و عقیدتی ظهور و بروز داشت. از سرانجام آنچه در دو دولت قبل دیدیم میتوان برداشت کرد که عمدتا این پشتوانه سازی ها مخالف مبانی اسلام و جمهوری اسلامی ایران بوده است.
چنانکه از دل دو سال آخر دولت سازندگی، کارگزاران به دنیا آمد. جریانی که ثروت اندوزی و فساد مالی را سرلوحه خود قرار داده بود. اشرافیگری به عنوان یک ارزش شناخته شد و اطرافیان آقای هاشمی زمزمه مادام العمر کردن را در مجلس و دولت انداختند تا شاید خود را ماندگار کنند. تندروی های جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین در دولت اصلاحات هم از دل این دو سال درآمد. فجایع مجلس ششم از نامه به رهبری تا تحصن و استعفای نمایندگان، محدود کردن اختیارات ولی فقیه و ... از موالید نامشروع این دوسال بود.در دو سال آخر دوران اصلاحات نیز عمدتا فسادهای مالی ریز و درشت ، تقویت سمن های وابسته به دشمنان نظام ، تساهل و تسامح در مواضع کلی نظام ، مخالفتهای شدید با رهبری و ولایت فقیه ، ارتباط گیری بدنه دولت اصلاحات با دشمنان قسم خورده ایران اسلامی و ... رخ داد که از این موارد جبهه های سیاسی و اجتماعی علیه نظام شکل گرفت و زمینه های فتنه 88 فراهم شد.
حاکمیت 8 ساله احمدی نژادیسم
مکتب احمدی نژادیسم با شعارهای مردمی مانند عدالت آمد. اقتدار در سیاست خارجی، سفرهای متعدد استانی، توجه به دهک های پایین جامعه و ... موجب شد تا رهبری (همانطور که انتظار می رود) از سیاست های دولت در عرصه های داخلی و خارجی حمایت کامل کند. کار به آنجایی رسید که رهبری که مطمئنا بدون سنجش وزن کلمات سخنی نمی گوید، با برشمردن اختلافات میان رئیس جمهور فعلی و آیت الله هاشمی رفسنجانی در عرصه اقتصادی و سیاسی، نظر احمدی نژاد را به نظر خود نزدیک تر دانست.
اما سنت دو دولت گذشته به نظر می رسد که در این "مکتب احمدی نژادگرا" هم در حال اجراست و در سال های آخر دولت، رفته رفته دلسوزها و کارآمدها می روند و جایشان را فرصت طلبان و گوش به فرمان ها می گیرند.
پورمحمدی، دانش جعفری، فتاح، لنکرانی، صفارهرندی، محسنی اژه ای در انتهای دولت نهم، مهرداد بذرپاش، منوچهر متکی، کاوه اشتهاردی و ... در میانه دولت دهم می روند و "حلقه ..." سنگر گرفته در پشت رئیس جمهور با اضافه شدن... به ... قوی تر از قبل می شود و یکی یکی رقبا را حذف می کند. فرقی برایش ندارد که این وزیری باشد که باید با هماهنگی رهبری عزل و نصب شد یا ثمره هاشمی ای باشد که از نزدیکترین یاران احمدی نژاد بوده است.
خطای بزرگ احمدی نژادی گراها
عموم دوستانی که خود را احمدی نژادی می نامند امروز دچار دوگانگی شده اند. از یک طرف حمایت های رهبری در این 6 سال را می بینند و از طرف دیگر عدم تمکین رئیس جمهور در قضیه مشایی و مصلحی، قانون گریزی دولت در مسائل مختلف و عدم توجه به قوانین مصوبه مجلس را نظاره گر هستند
چگونه می شود بزگرانی همچون آیت الله مصباح یزدی، آیت الله علم الهدی، آیت الله سید احمد خاتمی ، آیت الله جنتی و ... که تا دیروز تمام قدم پشت دولت نهم ایستاده بودند، امروز ... و هشدار های آن چنانی می دهند؟
چگونه می شود که مقام معظم رهبری به عنوان شاخص اصلی ما، از دولتی قانون گریز و بعضا دارای افرادی این چنین منحرف، حمایت همه جانبه کردند؟
پاسخی که عمدتا از آن غافل بوده ایم در نوع نگاه رهبری نهفته است. رهبری از همه دولت هایی که تاکنون سرکار بوده اند، حمایت کرده است. این قسمت از حمایت رهبری که متخص به دولت به عنوان یکی از ارکان جمهوری اسلامی است برای همه دولت ها برابر بوده است. اما آن مقدار حمایتی که دولت نهم را از دولت های دیگر متمایز کرد، حمایت رهبری از نوع تفکر است نه خود دولت.
اگر احمدی نژادی گراها به جای اصالت احمدی نژاد، به تفکر عدالت طلبانه او اصالت می دادند امروز دچار این دوگانگی نمی شوند.
شاید یکی از نکات مثبت برجسته شدن انحراف مشهود دولت دهم از تفکرات و آرمان های دولت نهم، همین پی بردن احمدی نژادی گرا به این نکته باشد که "ما با افراد پیمان نباید ببندیم و به دنبال احمدی نژادی گرایی و هاشمی چی بودن و ... نیستیم. ما باید گوشمان به حرف ولی باشد و در کنار حرف ولی باید دنبال «اُنظُر اِلی ماقال" باشیم.