برادر عزیزم "محمد رضا رادمهر" شعر قشنگی در بخش پیامها آورده اند که حیفم آمد اینجا نیاورم:
خداکند، فتنه از اردکان برودتا دم صبح زنعشگی بدودشهرما روشن شود از نور ولا(ولایت)خون تازه در رگ شهرم بدود