حضرت على علیه السلام مىفرمایند: اگر باطل خالصانه مطرح شود، نگرانى نیست. (چون مردم آگاه مىشوند و آن را ترک مىکنند.) و اگر حقّ نیز خالصانه مطرح شود، زبان مخالف بسته مىشود. لکن خطر آنجاست که حقّ و باطل، به هم آمیخته شده و از هر کدام بخشى چنان جلوه داده مىشود که زمینهى تسلّط شیطان بر هوادارانش فراهم شود
امتیاز انسان، به شناخت اوست و کسانى که با ایجاد شکّ و وسوسه و شیطنت، حقّ را از مردم مىپوشانند و شناخت صحیح را از مردم مىگیرند، در حقیقت یگانه امتیاز انسان بودن را گرفتهاند و این بزرگترین ظلم است.
وجدان و فطرت، بهترین گواه بر حقّ پوشى انسان
وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (بقره42) و حقّ را با باطل نپوشانید و حقیقت را با اینکه مىدانید، کتمان نکنید.
امتیاز انسان، به شناخت اوست و کسانى که با ایجاد شکّ و وسوسه و شیطنت، حقّ را از مردم مىپوشانند و شناخت صحیح را از مردم مىگیرند، در حقیقت یگانه امتیاز انسان بودن را گرفتهاند و این بزرگترین ظلم است.
هم کتمان حق، جرم و گناه است، و هم آمیختن حق و باطل که هر دو از نظر نتیجه، یکسان مىباشند، حق را بگوئید هر چند به زیان شما باشد، و باطل را با آن نیامیزید هر چند منافع زودگذرتان به خطر بیفتد.
حضرت على علیه السلام مىفرماید: اگر باطل خالصانه مطرح شود، نگرانى نیست.(چون مردم آگاه مىشوند و آن را ترک مىکنند) و اگر حقّ نیز خالصانه مطرح شود، زبان مخالف بسته مىشود. لکن خطر آنجاست که حقّ و باطل، به هم آمیخته شده و از هر کدام بخشى چنان جلوه داده مىشود که زمینه تسلّط شیطان بر هوادارانش فراهم شود. (نهج البلاغه، کلام 49)
پیامهای آیه:
1 ـ نه حقّ را با باطل مخلوط کنیم و آن را تغییر دهیم و نه باطل را در لباس حقّ مطرح سازیم. «لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ»
2ـ وجدان و فطرت، بهترین گواه بر حقّ پوشى انسان است. «وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»
یک مثلّث مقدّس!!
وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ (بقره 43)
و نماز را بپا دارید و زکات را بپردازید و همراه با رکوع کنندگان، رکوع نمایید.
با اینکه دستور اخیر اشاره به مساله نماز جماعت است، ولى از میان تمام افعال نماز تنها "رکوع" را بیان کرده و مىگوید: "با رکوع کنندگان رکوع کنید" این تعبیر شاید به خاطر آن باشد که نماز یهود مطلقا داراى رکوع نبود، این نماز مسلمانان است که یکى از ارکان اصلى آن، رکوع محسوب مىشود.
جالب اینکه نمىگوید: نماز بخوانید، بلکه مىگوید: أَقِیمُوا الصَّلاةَ (نماز را بپا دارید) یعنى تنها خودتان نمازخوان نباشید بلکه چنان کنید که آئین نماز در جامعه انسانى بر پا شود، و مردم با عشق و علاقه به سوى آن بیایند.
بعضى از مفسران گفتهاند تعبیر به "اقیموا" اشاره به این است که نماز شما تنها اذکار و اوراد نباشد بلکه آن را بطور کامل بپا دارید که مهمترین رکن آن توجه قلبى و حضور دل در پیشگاه خدا و تاثیر نماز در روح و جان آدمى است. (المنار، ج 2 ص 293- و مفردات راغب ماده" قوم")
در حقیقت در این سه دستور اخیر، نخست پیوند فرد با خالق (نماز) بیان شده، و سپس پیوند با مخلوق (زکات) و سرانجام پیوند دسته جمعى همه مردم با هم در راه خدا!
حضرت على علیه السلام مىفرمایند: اگر باطل خالصانه مطرح شود، نگرانى نیست. (چون مردم آگاه مىشوند و آن را ترک مىکنند.) و اگر حقّ نیز خالصانه مطرح شود، زبان مخالف بسته مىشود. لکن خطر آنجاست که حقّ و باطل، به هم آمیخته شده و از هر کدام بخشى چنان جلوه داده مىشود که زمینهى تسلّط شیطان بر هوادارانش فراهم شود
پیامهای آیه:
1ـ بعد از دعوت به ایمان، دعوت به عمل صالح است. «آمِنُوا») ( «أَقِیمُوا»
2ـ نماز و زکات، در آئین یهود نیز بوده است (چون این آیات خطاب به یهودیان است). «أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ»
3ـ رابطه با خدا، از طریق نماز و کمک به خلق خدا، از طریق زکات و همراهى با دیگران، یک مثلّث مقدّس است. «أَقِیمُوا»، «آتُوا»، «ارْکَعُوا»
4ـ اصل فرمان نماز، با جماعت است. اساس دین بر حضور در اجتماع و دورى از انزوا و گوشهنشینى است. «وَ ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ»
آمران به معروف، باید خود عامل به معروف باشند!
أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ. (44 بقره)
آیا مردم را به نیکى دعوت کرده و خودتان را فراموش مىنمایید؟ با اینکه شما کتاب (آسمانى) را مىخوانید، آیا هیچ فکر نمىکنید؟
گرچه روى سخن در آیات فوق همچون آیات قبل و بعد، به بنى اسرائیل است، ولى مسلما مفهوم آن گسترده است و دیگران را نیز شامل مىشود.
دانشمندان یهود، قبل از بعثت پیامبر اسلام صلى اللَّه علیه و آله، مردم را به ایمان آوردن به آن حضرت دعوت مىکردند و بشارت ظهور حضرت را مىدادند، امّا هنگام ظهور، خودشان ایمان نیاوردند و حتّى بعضى از آنان به بستگان خود که اسلام آورده بودند، توصیه مىکردند که مسلمان بمانند، ولى خودشان اسلام نمىآوردند. (نمونه، ج 1، ص 214)
در روایات آمده است: دانشمندى که دیگران را به بهشت دعوت کند، ولى خودش اهل جهنّم باشد، بزرگترین و سختترین حسرتها را خواهد داشت. (بحار، ج 2، ص 37)
حقّ تلاوت، عمل است. امام صادق علیه السلام فرمود: «کونوا دعاة الناس باعمالکم و لا تکونوا دعاة بالسنتکم» (نور الثقلین، ج 1، ص 57) با اعمال خودتان مردم را دعوت کنید، نه تنها با گفتار.
از حضرت على علیه السلام نقل شده است که فرمود: سوگند که من شما را به کارى دعوت نمىکنم، مگر آنکه خودم پیشگام باشم و از کارى نهى نمىکنم مگر آنکه خودم قبل از شما آن را ترک کرده باشم. (نهج البلاغه، خطبه 175)
در نهج البلاغه آمده است: هر کس خود را امام دیگران قرار داد، ابتدا باید به تعلیم خود بپردازد. (نهج البلاغه، حکمت 73)
امام کاظم علیه السلام فرمودهاند: «طوبى للعلماء بالفعل و ویل للعلماء بالقول» (بحار، ج 78، ص 299) درود بر عالمانى که به گفته خود عمل مىکنند و واى بر عالمانى که فقط حرف مىزنند.
در روایات آمده است: دانشمندى که دیگران را به بهشت دعوت کند، ولى خودش اهل جهنّم باشد، بزرگترین و سختترین حسرتها را خواهد داشت
عالم بىعمل در قالب تمثیل:
الف) در قرآن: عالم بىعمل، الاغى است که بار کتاب حمل مىکند، ولى خود از آن بهرهاى نمىبرد.( جمعه، 5)
ب) در روایات:
رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله: عالم بىعمل، مثل چراغى است که خودش مىسوزد، ولى نورش به مردم مىرسد.( کنز العمّال، ح 29109)
رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله: عالم بىعمل، چون تیرانداز بدون کمان است.( بحار، ج 10، ص 100)
عیسى علیه السلام: عالم بىعمل، مثل چراغى است بر پشتبام که اتاقها تاریکاند. (بحار، ج 14، ص 309)
امام على علیه السلام: عالم بىعمل، چون درخت بىثمر و گنجى است که انفاق نشود.( غرر الحکم)
امام صادق علیه السلام: موعظهى عالم بىعمل، چون باران بر روى سنگ است که در دلها نفوذ نمىکند. (بحار، ج 2، ص 39)
ج) در کلام اندیشمندان:
عالم بىعمل:
ـ گرسنهاى است روى گنج خوابیده.
ـ تشنهاى است بر کنار آب و دریا.
ـ طبیبى است که خود از درد مىنالد.
ـ بیمارى است که دائماً نسخه درمان را مىخواند، ولى عمل نمىکند.
ـ منافقى است که سخن و عملش یکى نیست.
ـ پیکرى است بىروح.
پیامهای آیه:
1ـ آمران به معروف، باید خود عامل به معروف باشند. «تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ»
2ـ اگر مقدّمات فراموشى را خود فراهم کرده باشیم، معذور نیستیم. عذر آن فراموشکارى پذیرفته است که بىتقصیر باشد. «تَنْسَوْنَ»، «تَتْلُونَ»
3ـ تلاوت کتاب آسمانى کافى نیست، تعقّل لازم است. «تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ»
4ـ خود فراموشى، نشانهى بىخردى است. «أَ فَلا تَعْقِلُونَ»
منابع:
1- تفسیر نورج1
2- تفسیر نمونه ج1
3- بحار، ج 2، ج10، ج14،ج78
4- کنز العمّال، ح 29109
5- نهج البلاغه، حکمت 73
6- نهج البلاغه، خطبه 175
7- نور الثقلین، ج 1، ص 57
8- نهج البلاغه، کلام 49
9- المنار، ج 2، ص 29
برگرفته از تبیان