تو خونواده کوچیک و صمیمی ما ، منو خانومم معمولا وقتی می خوایم شبا برا بچه هامون قصه بگیم اغلب اوقات ، داستانهای ائمه یا داستانهای قرآنی و پیامبران رو به زبونی ساده و بچه گونه براشون می گیم ، خیلی وقتا ظرفیت ذهنیشونو هم در نظر می گیرمو حتی اسمی از شخصیتهای داستانی هم نمی بریم و وقایع و اتفاقات رو در قالب ساده و بچه گونه بیان می کنیم که برا بچه هامون خیلی هم خوشایند و عالی بوده . تازه جالبیش به اینه که وقتی بچه بزرگتر شد تو مدرسه یا جای دیگه داستان رو می خونه یا می شنوه اونم با اسم و رسم شخصیت اصلی خیلی براش خوشاینده . چون شاکله داستان تو ذهنشه و الان تطبیقش می ده با شخصیتی معنوی و دینی . البته داستانهای عمومی و داستانهایی کتاب داستانا و رایج رو هم براشون می گیم.
بگذریم... دخترم الان به سن راهنمایی رسیده ، و در یکی از مدارس راهنمایی مشغول به تحصیله و اطلاعات عمومیش در خصوص داستانهای قرآنی و پیامبران و ائمه تقریبا خوبه و اونم به برکت همون داستانهاست.
یک روز وقتی دخترم از مدرسه اومد یه خورده ناراحت بود ، معمولا دخترا با مادر صمیمی تر هستن ( چون بابا ها کمتر حوصله نشون می دن) از این بابت علت ناراحتیشو به مادرش این گونه توضیح داده بود:
خانوم معلم بهمون موضوع انشاء داده بوده " هر داستانی که خوب بلد هستین رو بنویسید" و از داستانی که من نوشته بودم خیلی خوشش نیومده و بهم گفته که این "داستانهای قدیمی" جالب نیست ، کاش داستان بهتری می نوشتی.
گویا دخترم داستان معروفی که در قرآن کریم هم ذکری از آن شده است را در انشایش نوشته بوده و آن داستان " بخشش انگشتر توسط حضرت علی (ع) به عنوان زکات در حین نماز در مسجد " بوده است. البته به همون شیوه ساده و همه فهم هم نوشته بوده .
جالب است دخترم در درد دل با مادرش با بغض این چنین می گوید:
من داستان قرآنی و دینی مربوط به "بخشش انگشتر حضرت علی (ع) "در حین نماز را نوشتم که "قصه ای است منحصر به فرد " و دوستم داستان " سفید برفی " را نوشته بود تازه داستان سفید برفی را خیلی هم خوب ننوشته بود که اگر من می خواستم بنویسم خیلی بهتر می نوشتم . وقتی انشاء ها رو بردیم پیش خانم معلم ، معلم ، اول داستان منو خوند بعدش داستان دوستمو ، نمره منو کمتر از نمره دوستم داد و کلی دوستم رو تشویق کرد و از داستانش خوشش اومده بود و منو تحویل نگرفت و موضوع داستان منو جالب ندونست و وقتی ازش سئوال کردم چرا نمره منو کمتر دادین اینجوری جواب داد: "تو داستانی قدیمی رو نوشتی که خیلی جالب نیست "
و اما نکته بسیار قابل تامل که دختری در رده سنی راهنمایی در حین درد دلهایش بیان کرد : مامان یادته بابا تو یکی از قصه ها تعریف می کرد که معاویه به بچه ها بزغاله هدیه می داده و بعدش از طریق آدمای غریبه ازشون می گرفته و می گفته که علی(ع) بزغاله رو ازتون گرفته تا نام علی (ع) رو تو ذهن بچه ها خراب کنه . الان هم بعضی ها می خوان نام سفید برفی و سیندرلا رو به جای نام امامای خوب ما تو ذهن بچه ها بنشونن ...
خداییش من هنوز تو این جمله ی دخترم موندم ...!!!
بیشتر از این تو نوع برخورد و تخریب و تحقیر توسط این معلم عزیز که نسبت به داستان قرآنی و تاریخی و شیعی صورت گرفته ، موندم ...!!! انشاء الله که از عمد نبوده و در اثر بی دقتی این اتفاق رخ داده است .
زیاد هم جای تعجب نیست ، وقتی یک فیلم ضد ایرانی و ضد فرهنگ و تمدن ناب ایرانی جایزه اسکار می گیرد باید داستان سفید برفی بر داستان قرآنی زکات دادن امام علی(ع) در حین نماز ترجیح داده شود!!!
مهم این است که آن داوران و تعیین کنندگان آن اسکار چه کسانی و با چه تفکراتی هستند و کسی که به داستان ها نمره می دهد براساس کدام تفکر نمره خود را در انتهای برگه داستان حک می کند.
ش ق اردکانی 22 فروردین 91
اردکان ( به قول همه : مهد فرهنگ و تمدن )