«دکتر احمدی نژاد به بچههای دفتر سپرده تلفن تنها کسی را که در تمام ساعات کاریش حتی در مهمترین جلسات دولتی هم که باشد وصل کنند، تلفن مادرش است.» این توصیه محمود احمدینژاد به مسوولان دفتر ریاست جمهوری است. این روزها که فضای کشور به سمت انتخابات نزدیک میشود، جمعی از هواداران احمدینژاد درصدد برآمدهاند خاطرات خود را از «دکتر» بیان کنند. مجموعه این خاطرات قرار است به زودی منتشر شود. اعتماد ملی نیز به همین مناسبت هر روز بخشی از این خاطرات را منتشر میکند تا مردم ایران بیشتر از پیش با محمود احمدینژاد، رئیسجمهور دوره نهم جمهوری اسلامی ایران آشنا شوند. در بخشی از این خاطرات آمده است. «دکترعادت ندارد کارهای شخصیاش را به کسی واگذار کند. خدماتیها از خداشان هست که دکتر به آنها کار بسپارد. اما بارها شده وقتی مثلا با تلفن کار دارد و گوشی دور از دسترساش هست، به منشی و خدماتیها که آنجا برای انجام وظیفه ایستادهاند، نمیگوید گوشی را به من بده. خودش بلند شده دور زده، گوشی را برمیدارد.» در بخشی دیگر از این خاطرات به ارتباط احمدینژاد و پسرهایش پرداخته شده و آمده است: «دکتر بچههایش را طوری بار آورده که وقتی برای دیدن پدرشان به دفتر رئیسجمهوری میآیند، ما کارمندهای دفتر، حتی یک فنجان چایی نمیتوانیم به آنها بخورانیم.
چند بار هم دیدم که وقتی از تلویزیون آهنگهای خاصی پخش میشود سریع خاموشش میکنند. نسبت به صحبتهایی هم که میکنند فوقالعاده مراقبند.» در این خاطرات همچنین در خصوص مسائل داخلی منزل احمدینژاد نیز سخن به میان آمده است: همسر دکتر از ابتدای زندگی مشترکشان همواره همراه خوبی برای او بوده. در زمان فرمانداری در ماکو به همراه معاونانش، سه خانواده با هم در یک خانه زندگی میکردند. به خاطر رعایت بحث محرم و نامحرم خانه را با پردههای ضخیم به چند قسمت تقسیم کرده بودند تا خانمها راحت باشند.
همچنین تاکید شده است که رفتار احمدینژاد با کودکان و نوجوانان جالب و برای بچهها جذاب و به یادماندنی است: «یک بار نوجوانی به دکتر نامه نوشته بود که من تمام دیوارهای اتاقم را پر از عکس شما کردهام به امید روزی که بتوانم دوباره در شهرمان شما را از نزدیک ببینم. از دکتر هم یک هدیه به عنوان یادگاری خواسته بود که من به عنوان منشی مخصوص دکتر برایش به دستور ایشان یک جلد دیوان حافظ فرستادم. همچنین درخصوص دختر احمدینژاد آمده است که وقتی ازدواج کرد «همه منتظر بودیم از طرف نهاد یک خانه به آنها در جهیزیه... بدهند. اما آنها در یکی از محلات تهران خانه اجاره کرده و در آنجا زندگی جدیدشان را شروع کردند. چند باری دکتر برای دیدن دخترش به منزلشان رفت و هر بار ما بچههای حفاظت توی دردسر میافتادیم.»
درخصوص هدیه گرفتن پسرها از پدر آمده است که آنها در هر مقطع از زندگیشان بسته به سن و سالشان از پدر یک جور هدیه میگرفتند. علیرضا تعریف میکرد که در مقطع راهنمایی 5 جلد از 22 جلد دایرهالمعارف هندسه را از پدر هدیه گرفته بود. دکتر شبها که به خانه میآمد و علیرضا را مشغول حل تمرینات هندسه میدید، یک راهحل سادهتر میداد و او را ذوقزده میکرد. چون خودش هم هندسه دوست داشت، هر وقت فرصت میکرد، با پسر کوچکش مینشست به حل تمرینات هندسه.
درباره علیرضا، پسر کوچک احمدینژاد آمده است که «بعد از ریاستجمهوری پدرش بچههای سپاه با اصرار برایش محافظ گذاشتند. یک روز با راننده پدرش درددل کرد که آن موقع که با اتوبوس رفتوآمد میکردم بین مردم بودم ولی الان گرفتار شدم.»