و عاشورایی دیگر در راه است و حسین با علمدارش در محرمی دیگر ، راه عاشورایی بودن را برایمان روشن می سازند. امام سربریده با راسی نورانی می تابد برای هدایت ما ، امام چشمه ایست که می جوشد، می خروشد و آتش گناهان مان را می نشاند، مِهر امام در کویر دل ها می تراود و نورش بر ظلمت آنها می تابد. امام تماماً عبادت است، آمدن و بودن و رفتنش همگی طاعت است، خواب و بیداری و قیام و قعود و سجودش همه سجده بر آستان قدس الهی و قیام بر عرش کبرایی است. امام بر کرسی دل ها نشسته و مشق عشق بر قلب تاریخ نوشته است، امام حکومت می کند در دلهای ما و ما این ولی را با هیچ والی عوض نمی کنیم. امام آنگاه که قدم بر ارض بلا می گذارد، جهان مشوش، عرش متشنج و طبیعت متوحش می شود، آخر، حسین (ع)، امام همه بود، امام همه هست و ما همچنان در تب و تابیم، گویی هنوز سر به تن دارد سید الشهدا! و گویی هنوز خون در بدن دارد خون خدا! و ما هنوز خنجر خونین کین را باور نداریم، گویی هنوز چکمه شمر را بر سینه شبیر باور نداریم، گویی هر محرم بار دیگر سر از تن عشق جدا می شود و هل من ناصر ینصرنی را به گوش می شنویم. داستان حسین (ع) هرگز تکراری نمی شود، هر چند کل یوم و کل ارض همیشه عاشوراست و کربلا، و هرچند تاریخ همیشه تکرار می شود. اباعبدالله (ع) شمشیر مِهر خدا را کشیده است و چپ و راست بر قلب همه زخم عشق می نشاند، اباعبدالله با اهل و عیالش به تمام عالمیان تاخته است و شمشیر محبتش را بر همگان کشیده است و دلها را به اسارت درآورده است و آنان که این شمشیر را به جان نمی خرند و به سپر نفس پس می زنند، به خنج شیطان زخمی می شوند و هنوز محبت حسین بر شقی ترین های جهان ما را به تعجب وا می دارد...
حسین جان! چگونه چون منی می تواند شما را شناخته باشد؟! و چگونه شما را نشناخته اینچنین اشک عشق از چشمان مان جاری می شود؟! آیا اینها جز اثبات مقام امامت شماست که ما را کشان کشان به سوی خدا می رساند؟! یا اباعبدالله! صحبت با شما حتی آنجا که گوش دل کر است و شنیدن پاسخ نامیسر، شیرین است! شیرین تر از شهد گل برای زنبور عسل؛ یا اباعبدالله! ذکر نام تان قوت قلب ماست و ما با هر یادتان زنده می شویم و لبیک می گوییم و به درگاهت مدام کشته می شویم، یا حسین! شعور و شورمان را در درگاهت بیفزا...