بعضی از نامها سالها و قرنها در تاریخ میماند نام میرحسین موسوی نیز یکی از آن نام هاست
این نوشته را خطاب به او نوشتم به او که نامش را در تاریخ جاودانه کرد.
هم سن و سالهای من مهندس موسوی را با نام میر حسین به خاطر سپرده بودند میرحسین از نظر ما جوانی بود ساده و پاک و عاشق امام مثل همه جوانان آن روز این دیار !
این خاطره از سالهای دور باقی بود تا آن که میرحسین خواست کاندیدا شود ( یا بهتر است بگویم خواستند که او را کاندید کنند) و به او قبولاندند که حتما پیروز انتخابات است.
میرحسین آن روزها هم اشتباه میکرد یعنی خالی از اشتباه نبود ولی اشتباهات قابل جبران بود و گاهی هم جبران میشد شاید هم هیچ وقت خدا نخواست اشتباه غیر قابل جبرانی مرتکب شود.
? ???سال سکوت کرد این سکوت اشتباه نبود ولی ناگهان احساس وظیفه باعث شد تا به میدان بیاید و گمان کرد (پیروز انتخابات است) یا به او گماناندند که پیروز انتخابات خواهد بود.
روزهای اول سعی کرد همچنان همراه انفلاب بماند ولی انتخابات ساز و کار خودش را میطلبد باید رای جمع کرد وقتی آنها که فرزند انقلاب هستند رو به سوی نامزد دیگر دارند باید در جلب دیگران کوشید.
این یک انتخاب نیست جبر است، میر حسین کوشید ستاد خودش را به افراد صالح بسپارد و اجازه ندهد دیگران درآن همه کاره باشند ولی منطقی بود که از حمایت آنها هم بدش نیاید.
آنها که در حاشیه بودند کم کم از حاشیه درآمدند و کار به آنجا رسید که میرحسین در مناظره با یک کاندیدا متنی را درباره کاندیدای سوم خواند و با این مصرع آغاز کردادب مرد به ز دولت اوست و بلافاصله به دوربین نگاه کرد و مودبانه نامزد غایب را دروغگو خواند و مودبانه هر چه ناسزا توانست به او گفت در پاسخ به تذکرات مجری هم یادآور شد که او فردی انقلابی است و صدا و سیما میتواند هر قدر که میخواهد وقت در اختیار نامزد غایب قرار دهد.
او دیگر میرحسین نبود نامزدی از نامزدان ریاست جمهوری بود به نام مهندس موسوی او مشعوف از دیدن آنها که برای او سوت و کف میزدند وعده میداد بر سر آنچه خود در زمان نخست وزیری غرس کرده بود معامله میکرد، آنها را می داد تا رای بگیرد شاید به او قبولانده بودند که راه و رسمش این است باید معامله کرد تا رای بدست آورد شاید آبرو نهادن بر سر این کار باعث شد تا روز به روز بیشتر طالب پیروزی شود.
و بالاخره روز انتخابات فرار رسید و هنوز نتیجهای اعلام نشده بود که او خود را پیروز آن خواند در محله ما چهار به یک برد با او بود.
وقتی در صف رای ایستاده بودی با دیدن بانوانی که شال سبزی به جای روسری بر سر
انداخته بودند و ... دلت برای عدالت میسوخت و احساس میکردی عدالت در غربت است آنها که دلشان برای انقلاب میسوخت وقتی به خانه برگشتند قرآنها را در دست گرفتند تا برای پیروزی عدالت و انقلاب دعا کنند.
گوشی تلفن را در دست گرفتند تا اقوامشان را دعوت به شرکت در انتخابات کنند و تا مطمئن نشدند که در جاهای دیگر (در شهرهای کوچک و روستاها و محلات پایین شهر تهران) وضعیت عکس آن چیزی است که در شمال شهر میبینند دلهایشان آرام نشد.
لابد در محله مهندش موسوی هم وضعیت همین طور بود که زود هنگام خود را پیروز انتخابات خواندند! اماای کاش سراغی هم از شهرستان و روستای محل تولد خود میگرفت.
ای کاش از محله پدری سوال میکرد!
وقتی شکست محرز شد مردم را به خیابانها فرا خواند تا اعتراض کنند و بگویند که او پیروز صحنه است نه دیگر رقبا !
آشوبها آغاز شد آنها که در حاشیه آشوب و اغتشاش را سامان داده بودند کاملا به میان معرکه آمده بودند و مهندس موسوی بلندگوی آنها شده بود یازده میلیون رای اختلاف هزار و دو هزار نبودند که بتوان گفت در برخی صندوقها تقلب شده است باید به صحبت از ابطال کل انتخابات به میان آورد.
***** آقای موسوی آیا نامه خودتان به شورای نگهبان را خوانده اید؟ خلاصه دلایلتان را میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
الف ) آن چیزهایی که تخلف در صندوقها و شمارش آرا خواندهاید و این که به جای جمع بندی دستی آرا از رایانه استفاده شده است!
ب) انتقاداتی که به عملکرد رقیب و هوادارانش وارد کرده اید!
و در پایان خواستار ابطال انتخابات شده اید
آیا انتقاد به سخنان رقیب نشانه تقلب در انتخایات است؟
اگر شما انتخاب شده بودید و رقیبتان خواستار ابطال انتخابات به دلیل حرف های خودتان و هوادارانتان میشد چه میگفتید؟!
شما که شبانه خود را پیروز انتخابات خواندید و برنامه جشن و سرورتان را اعلام کردید چگونه اطمینان رقیب به پیروزی خودش را نشانه تقلب میدانید؟ آیا شما خودتان را بازنده انتخابات میدانستید؟ آیا به خاطر ندارید که دهها بار پیش از روز رایگیری خودتان را پیروز انتخابات خواندید؟! آیا انتخاباتی را (در هیچ جای دنیا) سراغ دارید که اشکالات شما بر آن وارد نباشد؟! آیا وقتی
که آقای سید محمد خاتمی پیروز شد رقیب او نمیتوانست به جای تبریک گفتن با همین استدلالات اجمالی و کلی خواهان ابطال انتخابات شود؟
لابد به یاد دارید که آن روزها همگان پیروزی رقیب آقای خاتمی را محرز می دانستند.
جناب آقای موسوی آیا آتش سوزی و تخریب شبانه اموال عمومی ر ا نمیبینید که به اشاره شما در برخی محلههای شهر تهران رخ میدهد؟ مسئول این امور کیست؟
جناب آقای موسوی آبرویی که اندوخته بودید بر سر چه چیزی نهاده اید؟ برای حفظ اصول انقلاب (آن گونه که در برخی شعارها گفته اید) یا در راه تیشه زدن به ریشه انقلاب؟
آقای موسوی برخی نامها در تاریخ باقی میماند نام شما نیز تاریخی شد شاید قبلا هم در حاشیه تاریح باقی میماند اما امروز به متن آن کشیده شد نام شما به عنوان بدعت گذار اعتراض به نتیجه انتخابات از راه ایجاد آشوب و بلوا به صحنه کشیدن هواداران و فراهم کردن زمینه برای تخریب و ناامنی در تاریخ به یادگار میماند!
کافی است کاندیدایی چند صد هزار رای داشته باشند (فقط چند صد هزار رای) و از این پس بتواند با الگو گرفتن از شما به نتیجه انتخابات اعتراض کند و خواهان ابطال انتخابات شود! چند صد نفر در نیمه شب میتوانند آنچنان تخریب و آتش سوزی به راه اندازند که خوراک تبلیغاتی برای هزاران پایگاه خبری و بنگاه سخن پراکنی فراهم آورند.
شما به آیندگان آموختید که اگر بردند انتخابات سالم را بخوانند و اگر باختند از هوادارانشان بخواهند تا به حضور (سبز قرمز و سیاه و ...) خودشان ادامه دهند!
آیا بهتر نبود شکست را میپذیرفتید و بیش از این از آبروی خودتان مایه نمی گذاشتید؟
سخن آخر که به نظر میرسد خوب است شورای نگهبان هنگام رسیدگی به صلاحیت نامزدها ظرفیت آنها برای پذیرفتن شکست را هم مورد بررسی قرار دهد و یا دست کم التزاماتی از کاندیدا بگیرد که شکست احتمالی خود را هم بپذیرند! انتخابات اخیر نشان داد که مردم میتوانند هواداران رقیب را تحمل کنند و آمادگی مشارکت کامل در این گونه انتخابات را دارند اما این سیاستمداران و نامزدها هستند که قابلیت و شجاعت پذیرش شکست را ندارند!
جناب آقای موسوی طعم شیرین پیروزی جمهوری اسلامی در برگزاری انتخاباتی کاملا آزاد و دموکراتیک را به تلخی ناامنی و آشوب به صحنه کشیدن اغتشاش گران تبدیل کردید یک پیروزی بزرگ را خراب کردید آیا میتوانید پاسخگوی روح بزرگ امام (ره) و شهیدان باشید؟
لاقل لحظهای بیندیشید!
از خلال صحیت هایتان چنین بر میآمد که دست کم به امام معتقدید آیا این جمله آن مرد بزرگ را که میگوید پشتیبان ولایت فقیه باشید تا مملکت آسیبی نبیند به خاطر دارید ؟
آیا به آن عمل میکنید؟
گاهی فرصتها از دست میرود و دیگر مجالی برای جبران نیست لختی بیندیشید! اجتمام**?