چه زود می گذرد...
سال گذشته روز سوم مهر ماه (صبح روز 3 مهر 91) درست 4 روز قبل از ورود کاروان حج قائم (عج) شهرستان اردکان به مدینه منوره ، وارد هتل جوهر العاصمه شدم ، ازدحام جمعیت آنهم با حضور حجاج افغانی ، ترکی و پاکستانی ، بوی تند قهوه ، بی نظمی و ریخت و پاش وسایل و ساکهای حجاج در لابی هتل اولین صحنه ای بود که در این هتل با آن برخورد کردم.
به هر زحمتی بود با پرس و جو ، همکاران ایرانی هتل را پیدا کردم و از وضعیت هتل سئوالاتی کردم ، معلوم شد تا 2 روز دیگر هم این هتل به ایرانی ها تحویل داده نمی شود ، به هر زحمتی بود با هماهنگی مدیر مجموعه و صحبت با مدیر عربی هتل ، اتاقی در طبقه چهارم جوهره العاصمه 17 طبقه گرفتم و وسایلم را به اتاق منتقل کردم ، بارم سنگین بود ، هم وسایل شخصی و هم وسایل تبلیغی کاروان را همراه داشتم .
وقتی در اتاق مستقر شدم ، مدیر مجموعه که از مدیران با سابقه تهرانی بود در تذکری جدی گفت : تا دو روز دیگر خیلی کاری نداری چون هتل تحویل ما نشده است و به من توصیه کرد در این دو روز " گل زیارت را بگیرم " که دیگر فرصتی اینچنینی گیر نخواهد آمد.(البته این دو روز به یک روز و نصفی تبدیل شد.)
بعد از اینکه آماده شدم برای رفتن به زیارت و نماز ظهر ، یکی دو تا از نیروهای کاروانهای تهران ، گلستان ، اصفهان هم که تازه رسیده بودند به اتاقی که من مستقر بودم وارد شدند و خوشحال شدم که دیگر تنها نیستم.
اغلب اوقات این دو روز به زیارت و حضور در مسجد النبی (ص) و بقیع گذشت و وقتهایی که داخل هتل بودم هم به جستجوی و کنجکاوی موشکافانه در طبقات ، امکانات و فضای هتل برای آمادگی حضور کاروان می گذراندم. هر چند به دلیل حضور حجاج دیگر کشورها خیلی اجازه حضور در طبقات را نداشتم.
در این بین در لابی هتل با چند تا از حجاج از کشورهای دیگر هم گفتگو کردم ، با مدیر کاروان کشور افغانستان هم که خوب فارسی صحبت می کرد دوست شدیم و وقت رفتنشان در جمع کردن کاروان کمی کمکش کردم.
این دو روز شام و ناهار و صبحانه خوردنمان هم عالمی داشت ، هنوز حجاج ایرانی خیلی وارد مدینه نشده بودند ، هتل های اطراف هم از حجاج خالی بود و برای صرف شام و ناهار و صبحانه مجبور بودیم هر وعده ای به هتلی برویم و یکی دوتا وعده هم خودم را مهمان حجاج ترکیه ای کردم ولی خداییش مهمان نواز تر از ایرانیها و یزدی ها بودند...
روز دوم که شب شد طبقات 12 و 13 و 14 خالی شد ، در اولین بازدید از این طبقات و اتاقهایش سرم سوت کشید ! از به هم ریختگی و کثیفی که به جای مانده بود ! مدیر مجموعه هفت هشت نفری نیروی خدماتی که از کشورهای مسلمان نشین افریقایی بودند را در اختیارم گذارد و گفت طبقات کاروان خودتان با خود شما هم نظافت هم تجهیز هم تزیین ...
از اون لحظه به بعد دیگه خواب ممنوع تا صبح روز هشتم که کاروان اومد...
من روحیه ام طوری هست که دوست دارم همه کارها زود و تند و سریع و دقیق تمام شود ولی متاسفانه نیروهای خدماتی ، در ابتدا خیلی هماهنگ با روحیه من نبودند ، تذکرات که با جملات دست و پاشکسته عربی هم به آنها دادم اثری نکرد ، رفتم سراغ راه حل آخری و آنهم این بود که از انبار یک کارتن کیک و پپسی گرفتم و گذاشتم تو اتاقم که در طبقه 13 مستقر شده بودم.
این کیک و پپسی شده بود ابزار دوپینگ نیروهای خدماتی که بعدا میوه هم به آن اضافه کردم . نیروهایی که تا قبل از اون مثل لاکپشت کار می کردند الان شده بودند عقاب ، تیز و تند و سریع !
البته کیک و پپسی بخشی از ابزار سرعت بخشی به آنها بود و بیشتر تاثیر را مهربانی و رابطه دوستانه با آنها گذاشت ، محض ریا جهت اطلاع : برای ارتباط گیری دوستانه برخی وقتها در بین کار با دستمال کاغذی عرق پیشانی آنها را پاک می کردم.
تو این مدت نگاه ازشون برنداشتم ، با شوخی و گف و گفت سر آنها را گرم می کردم و مرتب از آنها می کشیدم ، 3 طبقه در عرض هفت هشت ساعت سرویس شد ( البته به برکت پپسی! و باد بغلهایی از نوع صمیمیت ) که همین 3 طبقه 6تا8 اصفهانیها یک روز و نصفی طول کشیده بود.
بعد از اینکه نیروهای خدماتی کار سرویس رو تموم کردند ، من موندم و سه طبقه و کارهای تجهیزاتی و تبلیغی ، اول شارژ اتاقها ، بعد نصب اسامی حجاج و شماره اتاقهای روی در هر اتاق ، بعدش نصب پارچه ها و پوستر ها و بنر ها و ... در طبقات و آسانسورها و راهروها و مهتر از اون نصب تابلوهای راهنمای هتل و کاروان اردکان در معابر اطراف هتل و چک کردن کامل هر اتاق از لحظا داشتن امکانات و تجهیزات و کلی کار دیگه که خدارو شکر یکی دو ساعت مانده به ورود کاروان همه این کارها انجام شد...
روزها گذشت و حج 91 نیز تمام شد ...
زیارت در با صفا ترین شهرهای دنیا ( مکه و مدینه ) ، حضور در مسجد النبی (ص) ، بقیع الغرقد ، مسجد الحرام و طواف در بین حجاج سیاه و سفید و ... ، شبهای مسجد الحرام و لحظات به فراموشی سپردن خستگی روزانه با حضور در روبروی ناودان طلای کعبه معظمه و با نماز و یاد کردن از خانواده و دوستان ... ، جمع های معنوی با حجاج دوست داشتنی ، عبادتهای خاص در ایام حج و اعمال و مناسک دلنشین حج ، حضور در منی و عرفات و مشعر ، خدمت به حجاج و مهمانان خداوند کریم ، همکاری با عزیز ترین دوستانم که مجموعه عوامل کاروان حج 91 اردکان را تشکیل می دادند ، ...همه اینها بالاترین و دوست داشتنی ترین خاطرات دوران زندگی ام شده است...
حسرت روزها و لحظه هایی که گذشته ، حسرت فرصتهایی که از دست رفته ، این روزها خیلی برایم سخت و سنگین است ...
شعبانعلی قانعی اردکانی
*****
اینجا هم لینک سفرنامه حج 91 به قلم مدیر کاروان آقای حاج علی سپهری اردکان