ما انسانها خیلی تفاوتی با هم دیگه نداریم...
تنها فرق من و این دو تا دوستم شاید تو اینه که یه کمی رنگ ظاهر من از اونا روشنتره ... همین...
سعیم بر اینه که علی رغم مشغله شبانه روزی ، حداقل روزی یه بار رو به تک تک خدمه هتل سری بزنم و احوالی ازشون بپرسم .
قریب به سی چهل تا از این همکیشان ما که اهل کشور اتیوپی ، مصر ، بنگلادش ، اردن و ... هستند در هتل کار می کنن.
اونام مث ما تو این کشور غریبن...
غالبا همکاران ما واسه هر یک از این خدمه اهل اتیوپی اسمی انتخاب کردن ، ولی من سعیم بر اینه که یا اسمشونو به خاطر بسپارمو با اسم اصلی صداشون کنم یا صداشون کنم " حبیبی" ( دوست من )
دیشب داشتم از همکاران تو رستوران هتل عکس می گرفتم ، کارم که تموم شد در حال بیرون رفتن بودم که " عزیز " (سمت چپی) ، منو صدا کرد ، ازم خواست برم تو ظرفشورخونه و با اونا عکس بگیرم ، از اینکه با حضورم و عکس گرفتن های متعدد باعث شدم که یه شور و حال و سروری بین این بچه ها ایجاد بشه خوشحالم...