مکه
 
 
 
نویسنده : مبین اردکان
تاریخ : سه شنبه 93/4/17
نظر

در محفلی دوستانه نشسته باشی و کلی از افتخارات شهر و دیارت برای غریبه ها تعریف کنی و به داشته های اندک فرهنگی شهرت که پیاز داغش را هم زیاد کرده ای بنازی و بعد از کلی نفس راحت کشیدن از این همه ابهتی که برای موطنت ساخته ای ، یک نفر از دیار همسایه به کنایه و پوزخند و ... یکی دو مورد از اتفاقات اخیر ضد فرهنگی و وقایع تلخ مربوط به مسئولین شهرت را به مثال پتکی عظیم بر سر همه افتخارات پیش گفته ات بکوبد و همه حضار هاج و واج بمانند که تو راست گفته ای یا او یا هردو یا هیچ کدام ...

در همه این لحظات جز عرق شرم ، هیچ چیز دیگر تایید کننده پتک های تخریبی آن دوست بزرگوار نیست ... و سکوت هم که چاشنی آن باشد قطعا علامت رضایت و تایید است...

یکی دوبار این چنین مستاصل شده بودم ، و آرزو کرده بودم که ای کاش اردکانی نبودم...ولی این بار بد جوری به قول معروف خورد تو پرم ، همه کرک و پرم ریخت...

تو جمعی که تعداد زیادی از فرهیختگان فرهنگی از استانها و شهرستانهای مختلف حضور داشتند ، یک فرهیخته ای خبر" دستگیری یک روحانی اردکانی! در محفل مواد مخدر و در حین استعمال یا تبادل آن ، فرار از دست مامورین و ... " را از روی یک پیامک روی گوشی همراهش بلند بلند بخواند و بعد ادامه دهد ، سردمداران و مسئولین و ... شهری که این همه از آن تعریف کردی اینها هستند !!!

همین یکی مورد بسه ، به دلایل بسیار زیادی همه آنچه در سرکوبی حرفهایم ، بارم شد و همه آنها قابل تایید بود ، را در اینجا درج نمی کنم ، فقط برای نمونه یک مورد بالا بسه !!!

خداییش تا الان در هیچ موردی اینقدر " سرکوب و شرمسار " نشده بودم...

ای کاش از شهرم و افتخارات (اندکش ) با اینهمه آب و تاب تعریف نکرده بودم...

ای کاش اردکانی نبودم ...