مکه
 
 
 
نویسنده : مبین اردکان
تاریخ : چهارشنبه 94/3/27
نظر

به نام عشق رفت تا عاشقی را درس اخلاص بیاموزد ...

 با سر بند یا زهرا ( س) رفت تا همچون مادر نهان از چشمه زمنیان و آشنای آسمانیان شود ...

به غواصی عشق و معرفت در دل خروشان اروند و فاو رفت تا گوهر صلابت و پایمردی را از دل آتش

 و خون به میراثی ماندگار برای آیندگان گذارد.

جسم خود را سپر کرد تا تیر کینه و تفرقه ی شیطان صفتان،  سرزمینش را آلوده ی نگاه های هوس و

هرز جدایی دیو سیرتان نکند و پرچم میهنش مرزهای غرور و اقتدار ایران را با افتخار پوشش سر بلندی دهد .

دل به دریای عشق زد و در جنون رهیدگی گمنام گشت تا ما نام و نشان خود را گم نکنیم...

به هویت غواص ، مجهول پلاک شد تا هویت خود را در آشوب ترفند های فتنه گم نکنیم ...

پس از سالها از دریای مرزهای خون به دریای پر تلاطم افکار بر گشت ، با نشان پر افتخار گمنام

تا خود را در دریای اندیشه های پوچ گم نکنیم و آرامش مسیر خود را از راه سبزشان سوغات بیداری بگیریم ...

هویت عشق خود را بعد از سالها زنده بگور شدن  ، باز به دل میهنش بر گرداند تا در فشارهای اقتصادی زمانه هویت عزت خود را در ازای لبخندی از سراب ارزانی به بیگانه نفروشیم ...

با دست های بسته ،  زجر لحظه لحظه جان کندن در زیر خروارها خاک عناد و زبونی دشمن را به جان

لحظه های درد خرید ولی عزت و شرف خود را در سرباز میهن بودن حفظ کرد تا

 با دست های باز خود بر چشم ، چشم بند غفلت نزنیم وبه بهای نانی ارزانتر عزت و شرف خود را چوب حراج نزنیم .

به لباس غواص عشق آمد تا فراموش نکیم از همان نسل هستیم  که باید با لباس غواصی ِ تدبیر راه هجمه ی نهنگ های خون آشام را که از راه موج های تخریبگر و دل فریب بی صدا و پر شتاب سر زمین فکرمان را نشان رفته اند ببندیم .

پس از سالها باز گشت تا تلنگری بر وجود خفته ی ما زند که دشمن اگر در لباس گوسفند هم آید باز هم گرگ است و درنده خوی که رذیلانه ترین اعمال را در خفای روزگار انجام می دهد و سر پوشی از فریب و نیرنگ بر آن می نهد ...

نکند در خواب دلها فریب نیرنگ زرافشانشان را بخوریم و پرچم سلطه ی افکار شومشان را بر جان دلها بکشیم که آینده بر ملا خواهد کرد زرهای خونین شومشان را ...

گمنام و بی نام اما پر نشان و با افتخار،  پس از سالها دوری از وطن با لباس عشق به دریای افکار بر

 گشتند با دست های بسته ، تا ما نام و نشان خود را و عزت و شرف میهن را به بهای اندکی از نان

سوخته به  دشمن نفروشیم ...

با دست های بسته از کینه ی دشمن آمدند تا ما دست های خود را در روبان زربافت پر فریب اهریمنان

 ننهاده و خود خواسته دست بسته ی نیرنگشان نشویم .

در بازگشت پر افتخارشان از سفر عشق دفاع از میهن را فریاد کردند تا عزت و اقتدار میهن خود را فدای فکرهای بسته و بدن های برهنه نکنیم ...  

نویسنده : وبلاگ م . ز