مکه
 
 
 
نویسنده : مبین اردکان
تاریخ : یکشنبه 88/2/13
نظر

هفته‌نامه پرتو مواردی از تقابل رفسنجانی با «ولایت» را با اسناد غیرقابل انکاری یادآوری کرد. انتخاب بنی‌صدر، قائم‌مقامی منتظری، شرکت در انتخابات خبرگان و مخالفت و دشمنی با دولت نهم از این موارد است

مصاحبه آقای هاشمی با زادسر حاوی نکاتی است که برای افکار عمومی به تحلیل نیاز دارد:

1. نوع ادبیات این مصاحبه در شان آقای هاشمی نیست. جا داشت که آقای هاشمی که این مصاحبه را بازبینی کرده‌اند قدری از فخامت آن می‌کاستند؛ چرا که این نوع ادبیات به مراتب از عباراتی که در باره رهبر انقلاب و مراجع عظام تقلید به کار گرفته می‌شود بسیار فراتر است! به عنوان نمونه؛ حضرت آقا چنین فرمودند... و حضرت ایشان...

وی در این مصاحبه به جای این که از رهبری تعریف کند، بیشتر، خود را ستوده، می‌گوید: من و رهبری لازم و ملزوم و مکمل هم‌دیگر هستیم

این جمله به جای این که ستایش و تعریف از رهبری باشد، تنقیص ایشان است، زیرا معنایش این است که مقام معظم رهبری بدون من ناقص است و به عبارت دیگر تمام تدبیرهای رهبری در جهت پیشرفت و تعالی کشور حاصل فکر تلاش رهبری نیست، بلکه وی هم در آنها سهیم است. این اظهارات برای آن است که بتواند در آینده، همه افتخارات این دوره را به نفع خود مصادره کند. البته این اولین‌بار نیست که ایشان افتخارات نظام را به پای خود می‌نویسد، با مراجعه به کتاب خاطرات وی روشن می‌شود که او همواره سعی کرده حتی افتخارات جنگ را نیز به نفع خود مصادره کند!

این درحالی است که مردم ما به خوبی می‌دانند همه افتخارات نظام مرهون تدبیرهای داهیانه حضرت امام رضوان الله تعالی علیه و مقام معظم رهبری است. از سوی دیگر غالب مشکلاتی که برای ملت و نظام پیش‌آمده محصول فشارهای بی‌جا و مشاوره‌های متوقعانه این‌گونه افراد بوده است؛ این نکته را امام عزیزمان درباره انتخاب آقای بازرگان و ریاست‌جمهوری بنی‌صدر و قائم مقام رهبری منتظری در نامه 6/1/67به آن اشاره کرده‌اند: واللَّه قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولى در آن وقت شما را ساده‌لوح مى‏دانستم که مدیر و مدبر نبودید ولى شخصى بودید تحصیل‌کرده که مفید براى حوزه‏هاى علمیه بودید و اگر این‌گونه کارهاتان را ادامه دهید مسلماً تکلیف دیگرى دارم و مى‏دانید که از تکلیف خود سرپیچى نمى‏کنم. واللَّه قسم، من با نخست‌وزیرى بازرگان مخالف بودم ولى او را هم آدم خوبى مى‏دانستم. واللَّه قسم، من رأى به ریاست‌جمهورى بنى صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم." صحیفه‌نور، ج‏21، ص: 332

 

عجیب این که آقای هاشمی بعضا وقتی در کشور مشکلی پیش‌آمده آن را معلول بی‌توجهی امام یا مقام معظم رهبری به دیدگاه‌های خود دانسته است؛ نمونه آن را می‌توان در اظهارات وی در مصاحبه با فرزاد حسنی در برنامه «فوق‌العاده» شبکه 3ملاحظه کرد؛ او در این مصاحبه همه خسارات ناشی از حاکمیت بنی‌صدر را به گردن امام گذاشت و گفت: «مساله بنی‌صدر از مواردی بود که بین ما و حضرت امام اختلاف نظر پیش آمد، ما که می‌گویم نه این که من، مجموعه‌ای که در حزب جمهوری اسلامی و یا در شورای انقلاب بودیم؛ نه این که بنی‌صدر را آدم صالحی نمی‌دانستیم؛ بنی‌صدر از همرزمان ما بود، وقتی هم که به ایران آمد، نهضت آزادی مخالف این بود که بنی‌صدر وارد شورای انقلاب شود، ما وی را وارد شورای انقلاب کردیم؛ جبهه ملی و نهضت آزادی با او تعارض داشتند، با بنی‌صدر بیشتر، افرادی مثل سنجابی و سلامتیان بودند، به انتخابات ریاست‌جمهوری که رسیدیم، در این مدتی که با آقای بنی‌صدر کار کرده بودیم، به این نتیجه رسیده بودیم که وی برای ریاست‌جمهوری مناسب نیست، علی‌رغم دوستی و همکاری که داشتیم، البته حضرت امام مانند ما با بنی‌صدر کار نکرده بودند، ما پیشنهادمان آقای دکتر بهشتی بود تا نامزد ریاست‌جمهوری شود، امام موافقت نکردند فرمودند روحانی نیاید و بر سر همین هم اختلاف داشتیم.»

وی در این مصاحبه از یک سو امام را شخصیتی مشورت‌ناپذیر! معرفی کرده و از سوی دیگر از حامیان جدی بنی‌صدر که گویا تصمیم ایشان در این امر کارساز بوده و در نهایت همه تبعات آن را به گردن امام انداخته است: «به هر حال ایشان تصمیم گرفتند و ما هم پذیرفتیم و انتخابات آن طور برگزار شد و به آنجا رسید که می‌دانید، و در آن چند ماهی هم که بنی‌صدر حاکم بود، آن قدر سند به وجود آمد»!! وسرانجام عزل بنی‌صدر را محصول تلاش‌های پی‌گیر و نامه‌نگاری‌های خود دانسته می‌گوید: «تقریباً یکسال گذشت، همان در و همان پاشنه بود، که من پشیمان شدم که چرا نامه را در آن موقع {در بیمارستان قلب} به امام ندادم، یک نامه دیگری خودم نوشتم و دو نامه را با هم خدمت امام دادم و گفتم که شما در جریان نظرات ما هم قرار داشته باشید، ایشان هم محبت کردند و فکر می‌کنم موثر هم بود.»

این در حالی است که امام با صراحت این ادعا را رد می‌کنند و می‌فرمایند: «واللَّه قسم، من رأى به ریاست‌جمهورى بنى‌صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم.» این نکته را شهید بهشتی نیز در نامه‌ای که به عنوان رنجنامه به محضر امام نوشتند یاد آور شده‌اند. اکنون باید دید که تبعات منفی ریاست‌جمهوری بنی‌صدر را باید در تلاش‌های چه‌کسی مشاهده کرد؟ امام یا آقای هاشمی؟!

 

در ماجرای قائم مقام رهبری منتظری نیز به رغم مخالفت صریح امام، آقای هاشمی در جهت قائم مقامی وی تلاش کرد و آن همه تبعات منفی و بحران را برای نظام و انقلاب به وجود آورد که اگر تدبیر به موقع امام ره در آخرین سال عمرشان مبنی بر عزل صریح و افشای مسایل پشت‌پرده این ماجرا نبود امروز نامی از انقلاب اسلامی باقی نمانده بود. آقای ری‌شهری در کتاب «سنجه انصاف» از بخشی از حقایق، پرده برداشته، نوشته است: «آیت‌الله محمدی گیلانی در تاریخ 6/9/79 به مناسبت شهادت حضرت امام کاظم علیه‌السلام در منزل آقای علی رازینی ضمن سخنرانی گفت:

«یک روز قبل از مطرح‌شدن قائم مقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان (25/04/1364), من ضمن تماس با دفتر امام کتباً (از طریق آقای توسلی و آقای رسولی) از ایشان درخواست ملاقات کردم. در آن موقع اعلام شده بود که امام تا پانزده روز ملاقات ندارند. من در تکه کاغذی نوشتم مطلبی واجب و ضروری است، احساس وجوب کردم به عرض مبارک برسانم. امام اجازه دادند خدمتشان رسیدم.

گفتم: «فردا قرار است موضوع قائم مقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان مطرح شود، خواستم به عرض‌تان برسانم به آقای هاشمی بگویید مطرح نشود. من به آقای منتظری ارادت دارم؛ خدمتشان درس خوانده‌ام؛ ایشان را عابد و زاهد مى‌دانم؛ ولی این خصوصیات، کافی نیست. او از عهده این کار بر نمی‌آید...»

امام، گله‌های سوزانی از آقای منتظری را آغاز کرد که کجا چه کرده و کجا چه...! و اضافه فرمود: «احمد هم از او دفاع مى‌کند! از منزل سید مهدی هاشمی، دست‌نویس‌های او را آورده‌اند. من دیدم نامه‌های آقای منتظری از نوشته‌های مهدی هاشمی الهام گرفته‌! این را من برای ایشان نوشتم!»

سخن امام که به این‌جا رسید، من گفتم: «بله! آقای سید عباس و سید جعفر کریمی و چند نفر دیگر هم بودند.»

امام فرمود: «او این‌ طور است!»

عرض کردم: «بفرمایید که فردا ایشان به عنوان قائم مقام رهبری مطرح نشود». امام قدری فکر کرد و فرمود: «احمد نیست، می‌شود شما زحمت بکشید و به آقای هاشمی بگویید بعد از ظهر من ایشان را ببینم؟»

عرض کردم: «بله؛ اما به آقای هاشمی نفرمایید که من آمدم [و این جریان را خدمت شما گفتم]. به هیچ‌کس نگویید. می‌ترسم مرا هم شمس‌آبادی کنند یا مثل شیخ قنبر در چاه بیندازند!»

این را که گفتم, امام – اعلی الله مقامه – سه‌بار خندید و فرمود: «خاطرت جمع باشد.»

از دفتر امام، حرکت کردم و آمدم شورای نگهبان. جلسه تمام شده بود و بعد رفتم خدمت آقای هاشمی و گفتم صبح، خدمت امام رسیدم. کاری داشتم. فرمودند به آقای هاشمی بگویید که من ایشان را ببینم...

شب، بعد از نماز مغرب و عشاء خانم حاج احمد آقا زنگ زد که حاج آقا! امام فرمودند: آن‌چه امروز ما صحبت کردیم, مبادا از شما تجاوز کند.»

گفتم: «همین طور است.»

فردای آن روز، آقای هاشمی موضوع قائم مقامی آقای منتظری را در مجلس خبرگان مطرح کرد!!!

 آقای محمدی گیلانی اضافه کرد که:

پس از این ماجرا، روزی آقای هاشمی در حضور جمعی گفت: من بعد از ظهر رفتم خدمت امام. امام فرمودند: «موضوع قائم مقامی آقای منتظری را فردا مطرح نکن.»

گفتم: چرا؟ ما در اجلاسیة قبل، به آقایان گفته‌ایم که ایشان را به عنوان قائم مقام, مطرح کنیم.»

فرمود: نه! یکی از دوستان آمده و چنین گفته... .

گفتم: ما اعلام کرده‌ایم. نمی‌شود!!!

منبع: سنجة انصاف، ص 16-17

 

این موضوع را امام در نامه 6/1/67 به منتظری بر آن مهر تایید می‌گذارند: «واللَّه قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولى در آن وقت شما را ساده‌لوح مى‏دانستم که مدیر و مدبر نبودید: «ولی بزرگواری امام اقتضا می‌کرد که در برابر تصمیم مجلس خبرگان مقاومتی از خود نشان ندهد بلکه در مواردی هم برخی امور به وی واگذار کنند تا حقیقت بر همه روشن شود که شد.

 

2. براستی‌ تا کنون فکر کرده‌اید چرا آقای هاشمی به رغم مخالفت حضرت امام با این موضوع باز هم بر آن اصرار کرده و پیام امام را به مجلس خبرگان نرسانده است؟! با توجه به تاکید امام بر «ساده‌لوح بودن» منتظری روشن است در صورتی که او عنان رهبری را بر عهده می‌گرفت تحت تاثیر چه کسانی قرار می‌گرفت؛ کسانی که در مقابل امام آن‌‌گونه برخورد می‌کردند با یک شیخ ساده‌لوح که عنان رهبری در دست بگیرد چه می‌کردند؟! از سوی دیگر بی‌تردید اگر خبرگان نظر امام را می‌دانستند قطعا آقای منتظری را به قائم مقامی بر نمی‌گزیدند. براستی آیا مسوولیت این بحران و تبعات فاسد این معرفی به گردن آقای هاشمی نیست که این پیام را به خبرگان نرسانده بلکه در برابر نص کلام امام ایستاده است؟!

 

3. آقای هاشمی اختلاف خود را با رهبری امری طبیعی دانسته به دو نمونه از آن اشاره می‌کند ؛یکی موضوع شرکت در انتخابات خبرگان رهبری و دیگری مساله دولت نهم؛ در موضوع شرکتش در انتخابات خبرگان می‌گوید: «بنده بنا به دلایل محکمی که داشتم، با نامزد شدن خودم برای مجلس خبرگان رهبری، مخالف بودم، مقام معظم رهبری از من توضیح خواست و دلایل مرا نپذیرفت و به من امر کردند که باید ثبت‌نام کنید، و اضافه کردند که نام‌نویسی شما در انتخابات مجلس خبرگان یک تکلیف الهی است و واجب، گفتم من که بر خودم واجب نمی‌دانم، شما که واجب می‌دانید، تهیه مقدمات آن نیز بر شما واجب است. مقدمات مورد نظر را گفتم که ایشان پذیرفتند و عملی کردند و من هم نامزد شدم.»

مع‌الاسف در این مورد که جریان به نفعش رقم می‌خورده است، نظر معظم‌له را پذیرفته! و تازه تکلیفی را بر عهده  رهبری گذاشته است! ولی در نمونه‌ دوم به جای تبعیت، به قول خودش سکوت اختیار کرده است! وی در این مصاحبه می‌گوید: «بنا بر دلایل متعدد سیاسی، اقتصادی، مدیریتی، به عملکرد دولت نهم انتقاد دارم به جز در مورد تخلف از سیاست‌های کلی که نظارت بر آن از وظایف مجمع است، سکوت کرده‌ام تا با نظرات علنی مقام معظم رهبری، مخالفتی انجام نگیرد.» ولی در این مورد نیز به رغم آن که قول سکوت داده بود، به مناسبت‌های مختلف، در طی این دوره چهار ساله مورد شدیدترین انتقادات خود قرار داده است! به راستی اعلان پایان یافتن  مدارای سه‌ساله از سوی آقای هاشمی در  مهر سال گذشته در مشهد، که با عکس‌العمل شدید مقام معظم رهبری روبه‌رو شد، چگونه می‌توان با قول به سکوت قابل جمع دانست؟ به راستی اگر قرار بود سکوت نکنند با این دولت چه می‌کردند؟!

 

4. مع‌الاسف آقای هاشمی به طور آشکار به تحریف سخنان مقام معظم رهبری پرداخته، در پاسخ به این سوال نظر صریح جناب‌عالی را در خصوص حمایت‌های پی‌در‌پی و بی‌دریغ مقام معظم رهبری، از دولت نهم و شخص رئیس محترم‌جمهور، چیست؟ می‌گوید: «من این جوری خودم را راضی و قانع می‌کنم که رهبر معظم انقلاب اسلامی، تحلیلی را از اوضاع دارند که تشخیصشان این است که اگر از دولت دفاع و پشتیبانی نکنند، ممکن است دولت برای ادامه‌ کار با مشکل جدی مواجه شود و در شرایط فعلی این به صلاح نیست.»

گذشته از این که این‌گونه تحلیل درباره دولت نهم نوعی تخریب و ضعیف نشان‌دادن آن به حساب می‌آید، با نص صریح کلام ایشان در تعارض است. معظم‌له در باره این گونه اظهارات در باره دولت نهم می‌فرمایند: «انصافاً خدمتگزار، پرکار، باارزش و صددرصد مورد اعتماد است، حرف‌های بنده همان مسائلی است که در دیدارهای مختلف با مردم و مسؤولا‌ن بیان می‌کنم و ایجاد این شائبه که رهبری در جلسات خصوصی، مطلبی خلا‌ف حرف‌های عمومی خود بیان کرده است صحیح نیست.»

آیا این سخن صریح با تحلیل آقای هاشمی هیچ‌گونه مناسبتی دارد؟! معظم‌له با تمجید مکرر از دولت نهم  می‌فرمایند: «شعار و گفتمان کلى این دولت است که منطبق بر شعار و گفتمان امام و منطبق بر شعارها و گفتمان‌هاى انقلاب است؛ این خیلى چیز باارزشى است. این را هیچ‌کس نمى‏تواند ندیده بگیرد. هر دلبسته‏ به انقلاب، این را قدر مى‏داند؛ هر کسى که پیشرفت کشور را با هدایت انقلاب و با کارگردانى انقلاب تصور مى‏کند، باید این را قدر بداند. عدالت‏خواهى در این دولت پررنگ شد. شعار عدالت‏خواهى به صورت جدى بر روحیه‏ى مسؤولان، دولتمردان و برنامه‏ها، پرتو افکند. استکبارستیزى - که معناى ویژه‏ انقلابى خودش را دارد - در این دولت تشخص و تمیز پیدا کرد» (3/6 86 در جمع هیات دولت) درباره عزت ملی، تعبیر «اعاده» به کار برده‌اند که به معنای بازگرداندن است؛ یعنی عزت ملی ما را از بین برده بودند. «مسأله اعاده عزت ملى و ترک انفعال در مقابل سلطه و تجاوز و زیاده‏طلبى سیاست‌هاى دیگران و ترک شرمندگى در مقابل غرب و غربزدگى را هم انسان در این دولت احساس مى‏کند؛ عزت ملى و استقلال حقیقى و معنوى از این جا حاصل می‌شود.» در مورد فناوری هسته‌ای هم که از مظاهر مهم عزت ملی است فرمودند: «یکى از مظاهر دفاع از عزت هم همین مسأله‏ انرژى هسته‏اى است. مسأله انرژى هسته‏اى، براى ما فقط این نبود که ما می‌خواستیم یک فناورى داشته باشیم، دیگران می‌خواستند ما نداشته باشیم؛ این فقط بخشى از قضیه است. بخش دیگر قضیه این بود که قدرت‌هاى گوناگون، پُررو، متجاوز، زورگو و دنباله‏ها و اقمار بى‏ارزش آنها، میخواستند حرف خودشان را در این زمینه بر ملت ایران تحمیل کنند. خب، ملت ایران، دولتِ شما و شخص رئیس‏جمهور، در مقابل این زورگویى و این تحمیل و این افزون‏طلبى ایستادید؛ خداى متعال هم کمک کرد؛ پیش رفتید.» غرب‌باوری نیز که مع‌الاسف در دولت‌های کارگزاران و اصلاحات به جای خودباوری نشسته بود، در دولت نهم کنترل شد از این رو معظم‌له در وصف دولت نهم فرمودند: «روند غرب‏باورى و غرب‏زدگى را که متأسفانه داشت در بدنه‏ مجموعه‏هاى دولتى نفوذ می‌کرد، متوقف کردید؛ این چیز مهمى است. حالا یک عده‏اى در جامعه، ممکن است به هر دلیلى شیفته‏ یک تمدنى یا یک کشورى باشند؛ اما این وقتى به بدنه‏ مدیران انقلاب و مجموعه‏هاى انقلاب نفوذ می‌کند، چیز خیلى خطرناکى مى‏شود. این دیده می‌شد؛ خب، جلویش گرفته شد.»

رشد سکولاریسم نیز در دولت‌های پیشین در زیر پلک چشم برخی آقایان به آرامی صورت می‌گرفت که خوشبختانه در این دولت مهار شد. «گرایش‏هاى سکولاریستى - که متأسفانه باز داشت در بدنه‏ مجموعه‏ مدیران کشور نفوذ مى‏کرد - جلویش گرفته شد. نظام انقلابى، بر مبناى دین و بر مبناى اسلام و بر مبناى قرآن شکل گرفته و به همین دلیل از حمایت میلیونى این ملت برخوردار شده و جان‌هایشان را کف‌دستشان گرفته‏اند و جوان‌هایشان را به میدان‌هاى خطر فرستاده‏اند؛ آن وقت مسؤولان یک چنین نظامى دم از مفاهیم سکولاریستى بزنند؟! «یکى بر سر شاخ و بن می‌برید»؛ یعنى خودشان بنشینند و بنا کنند بنِ این‏مبنا و قاعده را کلنگ زدن! خیلى چیز خطرناکى بود. خب، الحمدللَّه اینها جلویش گرفته شد...»

تحول‌آفرینی نیز یکی دیگر از امتیازات دولت نهم از دیدگاه رهبری است:  «جرأت در ایجاد تحول؛ حالت روحى این دولت این است که براى تحول‏آفرینى جرأت دارد و اقدام مى‏کند. نمى‏خواهم بگویم همه‏ این اقدام‌ها صددرصد درست است؛ نه، ممکن است یک جایى هم اشتباه باشد؛ اما نفس اینکه انسان حالت دلیرى در مقابل مشکلات داشته باشد و تصمیم بگیرد که براى رفع مشکلات اقدام بکند، چیز باارزشى است که این خوشبختانه هست.» این روحیه موجب شد تا دولت جرات اقدام به ورود در حوزه‌هایی مانند ساخت ماهواره و موشک پرتاب کننده آن ریسک بالایی را بپذیرد و به این فناوری در حداقل زمان دست یابد.

مقابله با فساد که سال‌ها بود کشور از آن رنج می‌برد و سال‌ها بر بیانیه 8 ماده‌ای رهبری گرد غربت نشسته بود لااقل در بخش اجرایی فعال شود از این رو ایشان درباره مقابله دولت نهم با فساد می‌فرمایند: «جرأت در مقابله‏ با فساد. مقابله با فساد خیلى کار سختى است. یک وقتى بنده گفتم که این اژدهاى هفت سرِ فساد را به این آسانى نمی‌شود قلع و قمع کرد؛ خیلى کار سختى است. نه این که حالا بگویم قلع و قمع شده؛ نخیر، الان هم قلع و قمع نشده؛ لیکن جرأت مقابله‏ با آن هست. خب، وقتى که اجزای مجموعه، خودشان آلوده‏ به فساد نباشند، طبعاً جرأتشان بیشتر است.»

یکی دیگر از اموری که ملت ایران و مقام معظم رهبری را به شدت رنج می‌داد، وجود روحیه انفعال در برخی مسوولان بود که در دولت نهم جای خود را به روحیه تهاجمی داد. «روحیه‏ تهاجم در مقابله‏ با زورگویان بین‏المللى... این روحیه، روحیه خوبى است؛ روحیه‏ انقلاب این است؛ این است که حقیقت را روشن و درخشان می‌کند.»

به راستی آیا می‌توان بیان این همه حقیقت را در رضایتمندی از دولت نهم با این جمله مصادره کرد: «اگر از دولت دفاع و پشتیبانی نکنند، ممکن است دولت برای ادامه‌ کار با مشکل جدی مواجه شود و در شرایط فعلی این به صلاح نیست»!؟

 

5. آقای هاشمی درباره نقش خود در تشکیل دولت ائتلاف ملی در پاسخ به سوال زادسر تصریح می‌کند : «در مورد انتخابات دوره‌ دهم، اعتقاد من همان است که در جلسه‌ جامعه‌ روحانیت بحث شد و آن این است که چنانچه همه‌ کسانی که خود را به هر نوعی جزو اصول‌گرایان می‌دانند، یکی از چهار نفر مطرح شده یعنی؛ حجج اسلام ناطق‌نوری و روحانی و آقایان لاریجانی و ولایتی را، نامزد کنند و متفرق نشوند، بنده نیز به سهم و توان خود از نامزدی آن نامزد واحد، حمایت خواهم کرد، و با جریان اصلاح‌طلب هم موافقت بشود که سهم مناسبی را در کابینه و مدیریت اجرایی کشور داشته باشد که امید بر موفقیت چنین طرحی نیز فراوان است.» این در حالی است که این مصاحبه مربوط به سوم دی‌ماه 87 است و آقای هاشمی در حوالی بهمن‌سال گذشته انتصاب ایده تشکیل دولت وحدت ملی را به خود در برنامه 30/8 شبکه 2 انکار کرده، ان را به آقایان عسکر اولادی، باهنر، لاریجانی و... نسبت داد که از سوی آنها در همان برنامه تکذیب شد! آیا طرح حمایت از یکی از افراد فوق با در نظر گرفتن سهم مناسب برای اصلاح‌طلبان در کابینه و مدیریت اجرایی کشور با طرح دولت وحدت ملی چه تفاوتی دارد؟! بگذریم ازاین که چهار تن از علمای جامعه روحانیت تهران حضور ایشان در جامعه وطرح چنین مطلبی را در آن جا تکذیب کردند.

و عجیب این که این مصاحبه پس از تنظیم، به رویت آقای هاشمی رسیده است! اقای زادسر در این‌باره می‌گوید:  «برای نوشتن مطالبی را که گفتم و انتشار آن‌ها، منعی نمی‌بینم، ولیکن چنانچه قبل از منتشر شدن، آن را ببینم بهتر است، که الحمدلله چنین شد و ریاست محترم مجلس خبرگان رهبری، متن کامل این پرسش و پاسخ را به انضمام مقدمه و مؤخره‌ی آن ملاحظه، و تأیید کردند.