مکه
 
 
 
نویسنده : مبین اردکان
تاریخ : پنج شنبه 88/2/17
نظر
 
 
یکی از بینندگان «تابناک» در پیامی درباره «یوسف پیامبر» چنین نوشته است: 


جناب آقای سلحشور من اصلا کاری ندارم که بیست میلیارد مملکت را صرف این پروژه کرده‌ای و اصرار داری که شش میلیارد است. و از اینکه خیال مردم را نسبت به یوسف و قصه زیبایش خراب کرده ای ناراحت نیستم. 

و به رگ غیرتم برنمی‌خورد که ساق پای زلیخا و گردن زن یوزارسیف پیداست.
و از این که اردلان به جای جبرییل بازی می‌کند خنده‌ام نمی‌گیرد. 

و از این که خیال می‌کنی از همه علما و فضلای قم باسوادتری و می‌توانی بفهمی کدام روایت صحیح است و کدام خراب و جواب سبحانی و شیخ حسین و…را با قدرت تمام می‌دهی هیچ خیالی ندارم. 

و مطمئن باش از این که هنوز نمی‌دانی زبان معیار چیست و گونه‌های زبانی چیست از تو انتقاد نمی‌کنم.

و تعجب نمی‌کنم وقتی یک برده بی‌سواد می‌گوید: «کاهنان ما را به استعمار کشیده اند و مانع توسعه یافتگی مملکت مصر شده‌اند».
و یا مسئول آن دو سیلویی که قرار است هفت سال گندم را نگهداری کنند به کسی می‌گوید «نام شما در لیست نیست». 

و به من چه که نمی‌دانی آن زمان نمی‌گفتند «سوریه» و اهرام مصر بعد از یوسف ساخته شده‌اند. 
و اصلا به من چه که زلیخا جوان شد را از کجا درآوردی. 
کسی کاری ندارد که روایت شما توراتی است نه قرآنی. 

از این که پرتقال تامسون را جای ترنج به خورد زیبارویان مصر می‌دهی.
و موش پلاستیکی را جای موش واقعی بازی می‌دهی گله ندارم. 

من گله نمی‌کنم چون جوابت این است که این آقا نماز نمی‌خواند و غرض مرض دارد.
و کاری ندارم که یعقوب از هزار کیلومتری بوی یوسف را می‌شنود، ولی از نزدیک نمی‌داند کدام یوسف است. 

و یوسف یک قسمت عالم الغیب است و یک قسمت هم سلولی‌اش را نمی‌شناسد. 
و از این که یک گله بیست گوسفندی را یازده چوپان می‌رانند شگفت زده نیستم. 

و از این که یعقوب یک آدم جاهل و احمق نشان داده شد، نمی‌پرسم در حالی که زلیخا عارفی بالله بود که حقایق عرفان را درک کرده بود، ولی یعقوب هنوز اسماعیلش را ذبح نکرده بود. 

فقط یک سوال مهم دارم. این گفت‌وگوی  زیر را که در حد اعجاز است، از کجا آورده‌ای؟!
یعقوب: آه آنها چیستند. کوهند یا تپه.
یکی از بچه‌های یعقوب: نه آنها اهرام مصرند.
یعقوب: اهرام مصر؟
یکی از بچه‌ها: آری اهرام و اینها ساخته دست بشرند.
یعقوب: اوهوم.