موسوی به کجا می رود؟ نخست وزیر دربسته امام (ره)! موسوی نخست وزیر امام بوده، اما امروز به میراث گرانقدر امام یعنی ولایت فقیه هم پایبند نیست، حتی اگر امام بارها گفته باشد "پشتیبان ولایت فقیه باشید تا مملکت شما آسیب نبیند". موسوی نخست وزیر امام بوده اما امروز قهقهه های شیاطین را برای نظامی که امام بنیانگذارش بوده نمی شنود!
انتخابات دهم ریاستجمهوری اسلامی ایران برگزار شد و نتیجه تاریخی آن، چه از حیث مشارکت مردمی و چه از منظر میزان اقبال عمومی به کاندیدای پیروز، بیسابقه و ماندگار شد. «وطنامروز» پیش از برگزاری انتخابات در سلسله گزارشات تحلیلی خود اقدام به آشکارسازی واقعیات حاکم بر مناسبات سیاسی احزاب و کاندیداهای حاضر در انتخابات کرد تا فضایی شفاف جهت تصمیمگیری درست و منطقی جامعه ایجاد شود.اگرچه «وطنامروز» به لحاظ حساسیت و سرنوشتساز بودن این انتخابات در نظر داشت تا پس از برگزاری رایگیری، از زوایای دیگر رویدادهای غیرآشکار سیاسی کشور پرده بردارد اما حوادث تلخ اخیر که نمونه بارز بیقانونی و هرج و مرجطلبی است، موجب شد تا در این برهه واقعیات مستتر مربوط به این حوادث و سلسله مراتب فرماندهی و فرمانپذیری جریان آشوبساز را رونمایی کند. اما قبل از آن مروری کوتاه بر ماوقع انتخابات، بستر مناسبی برای تشریح بهتر اتفاقات پشت پرده فعلی است. همه چیز برای شکست احمدینژاد حمایت همهجانبه حجتالاسلام والمسلمین هاشمیرفسنجانی از میرحسین موسوی اگرچه بارها در گزارشات «وطنامروز» تشریح شده، سیاسیون اصولگرا و اصلاحطلب قبل از انتخابات گریزی بدان زدند و حتی محمود احمدینژاد در مناظره بهیادماندنی خود با موسوی بر آن تاکید کرد، اما مهمترین عامل در اثبات نهایی آن برای مردم قبل از انتخابات – البته به جز اظهارات عفت مرعشی، همسر هاشمیرفسنجانی در روز رایگیری – اشتباه شیخ صریحاللهجه اصلاحات در مناظره با موسوی و بیان گلایه در حمایت هاشمی از موسوی بود. تأمین مالی ستادهای موسوی را فرزندان هاشمی برعهده داشتند و شبکه تبلیغاتی وی را ترسیم و حتی نحوه تصمیمگیری ستاد او را نظارت میکردند. هاشمی اگرچه به درخواست میرحسین برای «حمایت صریح» از او بیاعتنا بود اما همه شرایط را برای موسوی فراهم ساخت البته تعبیر بهتر برای این موضوع این است که همه چیز را برای شکست احمدینژاد مهیا کرد. در طراحی انتخاباتی هاشمی، میرحسین نقش محوری برای پیروزی داشت و تزریق برخی از جمله کرباسچی، نجفی، الویری و... - ماجرای رای کرباسچی موید همین واقعیت است- به ستاد کروبی و همچنین شارژ رضایی برای کاندیداتوری با وعده حضور در دولت آینده، مثلث تدارک برای «دور دوم انتخابات» را ایجاد میکرد. همه اراده هاشمیرفسنجانی در راستای کشیده شدن انتخابات به دور دوم مصروف شد. هاشمی حتی برخی تمایلات برای کاندیداتوری –از جمله حسن روحانی- را سرکوب کرد و اعتدال و توسعه را به حمایت از موسوی دستور داد و از ظرفیتهای اصولگرایانهاش – نظیر ممانعت از اجماع جامعه روحانیت حول احمدینژاد و سنگاندازیهای لاریجانی در اعلام حمایت فراکسیون اصولگرایان از رئیسجمهور- نیز بهره جست تا طراحی انتخاباتیاش به ثمر بنشیند و احمدینژاد یا پیروز نشود، یا هزینه هنگفتی بابت پیروزی – آن هم در دور دوم انتخابات- بپردازد. هاشمیرفسنجانی شرح وظایف حسابشدهای برای شکست احمدینژاد تدوین کرد و بازیگرانش نیز جملگی پذیرای نقشهای خود شدند. اما پاتک احمدینژاد به همه این تلاشها و معرفی صریح هاشمی بهعنوان فرمانده سایهنشین رقبا موجب از هم گسیختگی روند مطلوب هاشمی شد که ریاست مجلس خبرگان را ناگزیر به نگارش نامه تهدیدآمیز کرد. نامه به رهبری آخرین تدبیر هاشمی برای شکست احمدینژاد قبل از انتخابات بود اما استراتژی برقآسای احمدینژاد در روزهای داغ مناظرهها، یک رکورد بیسابقه را در انتخاباتهای ریاستجمهوری ایران رقم زد. شکست طراح بزرگ احمدینژاد قریب 25 میلیون طرفدار خود را به رخ کشید تا خطر انقراض مخالفان منجر به آشوبهای خیابانی شود. البته تدارک «پرونده آشوب» مربوط به پس از انتخابات نیست چرا که «وطنامروز» پیشتر و بویژه در هفته آخر تبلیغات که شکست رقبای احمدینژاد برای خود آنها هم براساس نتایج نظرسنجیها قطعی شده بود، ایجاد آشوب برای مخدوش کردن انتخابات و افزایش هزینه نظام در جهت کاهش قدرت رئیسجمهور را خبر داده بود. مطابق «پروژه آشوب» میرحسین در حالی که هنوز رایگیری به اتمام نرسیده بود، در میدان ولیعصر تهران اعلام «پیروزی» کرد! و حتی تاریخ جشن این پیروزی را نیز مشخص کرد! این اقدام عجیب و محیرالعقول موسوی، جرقه آتش آشوبها بود به طوری که اعلام نتایج انتخابات از منابع رسمی خبری موجب شد تا آشوبگران فردای روز انتخابات، تهران را به آشوب کشیده و باعث کشتار مردم شوند.گستاخیها در ادامه آشوبها حتی پس از رهنمودهای رهبری در نماز جمعه تاریخی تهران نیز هرچند کاهش یافت اما تعمداً پایان نپذیرفت و با القای تقلب در انتخابات، تشویق برخی برای راهپیماییهای غیرقانونی همچنان ادامه یافت. گستاخیها حتی به جایی رسید که آشوبگران با اعلام راهپیمایی روز شنبه 30 خرداد از میدان انقلاب تا آزادی، خاطره ناگوار کشتار مردم تهران توسط منافقین در حمایت از بنیصدر در 30 خرداد 60 را یادآوری کردند تا به نوعی برخی پیامها را به حاکمیت اعلام کنند. از سوی دیگر همراهی وحشتناک مقامات آمریکایی و اروپایی با پروژه آشوب در تهران، یک همپوشانی نامبارک را برای کاهش تاثیرگذاری مشارکت بیسابقه مردم در انتخابات ایجاد کرد. در ادامه رغبت زایدالوصف رسانههای آمریکایی و انگلیس برای ترغیب به تداوم آشوبگریها از دیگر موضوعاتی شد تا هشدارهای جدی از سوی شخصیتها و جایگاهها به کاندیدای عامل آشوب داده شود. معترضی با دستهای خالی میرحسین موسوی هرچند که دومین بازنده بزرگ انتخابات است اما عامل اصلی تحریک مردم و ایجاد فضا برای ناآرامیها و آشوبگریهای روزهای اخیر تهران است. کاندیدایی که ژست قانونمداریاش موجب شد تا در مقابل میلیونها ایرانی صریحا رئیسجمهور را قانونگریز و دیکتاتور و دروغگو بخواند؛ اینک پایهگذار دیکتاتوری نوین در کشور شده است. موسوی که هر روز به شیوههای گوناگون القای تقلب در انتخابات را دنبال میکند و خواهان ابطال انتخابات است! در اظهاراتی بسیار عجیب و دور از شأن یک کاندیدای ریاستجمهوری، منکر وجاهت قانونی نهادهایی چون شورای نگهبان میشود و قائل به پذیرش هیچگونه راهکار قانونی برای رسیدگی به اعتراض خود نیست. این مشی اعتراضی موسوی اگرچه در ابتدا و به واسطه تداوم فضای انتخاباتی منجر به همراهی برخی حامیان وی و ایجاد برخی تجمعات پرهزینه در تهران شد، اما به مرور عدم توانایی وی در آوردن ادله محکمهپسند و نیز فقر مدرک و سند برای اثبات ادعای تقلب در انتخابات منجر به آن شد تا اعتماد هواداران نیز روند نزولی طی کرده و رفتهرفته اطراف وی خالی از افراد تاثیرگذار شود کما اینکه شنیده شد، ابوالفضل فاتح از ارکان ستاد موسوی نیز درصدد بازگشت به انگلیس و خروج از فضای کنونی شده است. مطمئنا تداوم این روند یعنی بیتاثیر شدن موسوی و از دیگر سو رشد احساس نارضایتی از وی به خاطر هزینه ناآرامیها و آشوبهای ناشی از اظهارنظرهای جنجالی او، پروژه «طراح بزرگ» را پرچالش و البته وارد فاز جدیدی میکند. ورود «فرزند برنامه»! پاسخهای غیرمنطقی موسوی در مقابل درخواستهای مکرر وزارت کشور و شورای نگهبان برای ارائه مدارک و مستندات اثباتکننده ادعای وی، وضعیت نامطلوبی را هم برای وی و هم برای طراحان و موافقان تضعیف احمدینژاد فراهم آورد. افکار عمومی نیز به جایی رسید که اعتراضهای میرحسین موسوی را تقلایی برای جبران شکست تفسیر میکند. در این شرایط «دیگران» باید وارد صحنه شده و به «تقویت» ادعای موسوی بپردازند. مهدی کروبی که از ابتدا همراه موسوی به اظهارنظرهای آشوبطلبانه میپرداخت، به واسطه اینکه آرای وی حتی از آرای باطله انتخابات نیز کمتر بود و همچنین با توجه به شخصیتی که از خود در هنگام تبلیغات – مخصوصا مناظره فرمایشی با موسوی- نشان داد؛ قطعا برای این منظور کارایی نداشت اما محسن رضایی ضلع سوم مثلث انتخاباتی هاشمی رفسنجانی برای شکست احمدینژاد که از ابتدا او هم معترض نتیجه انتخابات بود، با افزایش میزان اعتراضات خود به وزارت کشور، تلاش گستردهای را برای بازیابی ذهنیت تقلب در افکار عمومی آغاز کرد. رضایی حتی برخلاف موسوی و کروبی دعوت شورای نگهبان را پذیرفت و ادعاهای کلی و غیر مستند خود را درباره تقلب ارائه کرد. این اقدام رضایی در حالی صورت گرفته و میگیرد که برخی رسانههای همسو در حال القای این موضوع هستند که او «پسر خوب انتخابات» یا «نامزد بابرنامه» بوده است تا تحت لوای این عبارات، اعتراضات وی به نتیجه انتخابات جدای از اعتراضات موسوی ارزیابی شده ولی در عوض باعث تقویت ادعای موسوی یعنی تقلب در انتخابات شود! به عبارت دیگر رضایی برخلاف موسوی ژست پایبندی به قانون میگیرد ولی دامنه اعتراضات به وزارت کشور را در جهت تاثیرگذاری ادعای موسوی، گسترده میکند. رضایی در این راستا با برخی اظهارنظرهای غیرمنصفانه از جمله متهم کردن وزارت کشور به عدم صداقت در برنامه زنده گفتوگوی ویژه خبری شبکه 2 سیما و فضا را برای پیگیری اهداف اصلاحطلبی ماجرا فراهم میسازد. آشکار شدن مناسبات رضایی با هاشمی رفسنجانی و تفسیر حرکات انتخاباتی وی نشان میدهد که محسن رضایی نه تنها پسر خوب انتخابات نیست که به عقیده برخی ناظران سیاسی در برهههایی منطبق بر بداخلاقی انتخاباتی گام برداشته است. به نظر میرسد محسن رضایی تحرک مستقلی از خود نداشته باشد بلکه وی وجه دیگری از نقش واگذار شده به موسوی را ایفا میکند. «دُر غلطان» پروژه اگرچه محسن رضایی با اقدامات اعتراضی خود تمامی همت خود را برای تقویت اعتراضات میرحسین موسوی گمارد اما از آنجا که او نیز یکی از اضلاع مثلث کاندیداهای شکستخورده است، نمیتواند تاثیرگذاری فراوانی در افکار عمومی داشته باشد. اینجاست که طراح اصلی، ماجرا را بهگونهای دیگر چاره میکند. لاریجانی سال گذشته در 2 نوبت با برگزاری همایش 30 سال قانونگذاری و نیز حذف بند هدفمند شدن یارانهها شائبه تضعیف جایگاه انتخاباتی احمدینژاد و همراهی خود با هاشمی رفسنجانی و حضور در «اردوگاهی دیگر» را در اذهان ایجاد کرد. به نظر میرسد این بار نیز لاریجانی عهدهدار نقش دیگری در راستای تضعیف احمدینژاد شده و نمود عینی آن در اظهارات غیرمسؤولانه وی در برنامه گفتوگوی ویژه خبری شنبهشب آشکار شد. لاریجانی در این گفتوگو تمامی ادعاهای موسوی، کروبی، رضایی، باراک اوباما، دیوید میلیبند، آنگلا مرکل، ایهود باراک، شیمون پرز، بنیامین نتانیاهو، سیانان، بیبیسی فارسی، VOA و ... را از تلویزیون جمهوری اسلامی ایران و از جایگاه ریاست مجلس شورای اسلامی علیه دولت، شورای نگهبان، سپاه و بسیج تکرار کرد!! لاریجانی در این گفتوگو در راستای اظهارات موسوی که شورای نگهبان را حامی احمدینژاد و فاقد وجاهت قانونی معرفی میکند، اعضای این شورا را تلویحا متهم به جانبداری از یک کاندیدا کرد؛ بهرغم گزارشات نهادهای امنیتی منکر حضور دنبالههای منافقین در آشوبهای خیابانی شد؛ تشابه آشوبهای عصر شنبه، 30 خرداد با آشوب منافقین در 30 خرداد 60 در حمایت از بنیصدر را بشدت تقبیح کرد، از همه تاسفانگیزتر نتیجه انتخابات را برای «توده» مردم «غیرمترقبه» خواند و تلویحا ماجرای حمله عناصر مشکوک به کوی دانشگاه را منتسب به بسیج کرد! همچنانکه گفته شد، میرحسین موسوی به واسطه فقدان ادله محکمه پسند برای زیر سؤال بردن انتخابات، در مرحله سقوط فجیع افتاده و هیچ عاملی نمیتواند وی را از این ورطه خارج سازد جز تکرار ادعاهای غیرقابل اثبات او از یک جایگاه قانونی و تاثیرگذار. به عقیده برخی آگاهان سیاسی، لاریجانی در واقع سعی داشت موسوی (جبهه ضد احمدینژاد) را از وضعیت نامطلوب در افکار عمومی تا حدودی نجات دهد یعنی اینکه اظهارات لاریجانی که ریاست مجلس شورای اسلامی را بر عهده دارد، تلاشی بود در جهت تقویت جبهه مخالف احمدینژاد و تقویت ادعاهای موسوی که در روزهای اخیر هزینههای هنگفتی را به نظام تحمیل کرده و مغایرتی آشکار با بیانات و رهنمودهای رهبری در نمازجمعه اخیر تهران دارد. حمله لاریجانی به شورای نگهبان که پاسدار آرای مردم است و در شرایط فعلی تعیین میزان اعتبار انتخابات را برعهده دارد، نیز بسیار قابل تامل است. شاید لاریجانی به بهترین نحو طرح اتاق فرمان را اجرا کرده باشد و به همین خاطر روز گذشته بر صفحات نخست تمامی روزنامههای مخالف احمدینژاد قرار گرفت تا برای افکار عمومی به طور غیر مستقیم اینگونه القا شد که رئیس مجلس نیز موافق ایده «تقلب» در انتخابات است. هرچند لاریجانی هیچگاه چنین ادعایی را مطرح نکرده اما جملات دو پهلوی او این زمینه را به خوبی مهیا کرد. رسانههای حامی جریان اصلاحطلبی که در روزهای اخیر به واسطه فقر ادله موسوی، اقدام به حرکات خندهداری از جمله دادن شماره تلفن و شماره فکس برای مخاطبان در جهت کسب اطلاعات از چگونگی برگزاری انتخابات و گزارش تخلفات پس از 10 روز از برگزاری انتخابات و با وجود داشتن بیش از 55 هزار ناظر اصلاحطلب پای صندوقهای رای میکنند اینک برای مانور بر ادعای تقلب در انتخابات، به اظهارات لاریجانی استناد میکنند! مدعی خواست که آید... جمهوری اسلامی ایران فراز سرنوشتسازی از دوران تکامل خود را سپری میکند. پس از گذشت 30 سال از انقلاب خمینی کبیر(ره) میزان شفافیت و غنای اصالت گفتمان انقلاب برای جامعه ایرانی آشکار شده و تمایل آنان به این مهم، حماسه بیسابقه 22 خرداد را پدید آورده است. در چنین شرایطی طبیعی است که به خواست مردم برخی ناخالصیها باید تسویه شود و انقلاب بر مدار حقیقی خود حرکت کند. در چنین شرایطی بدون شک رای 25 میلیونی محمود احمدینژاد و مشارکت 40 میلیونی در دوره او، خواب برخی سیاسیون معتقد به طریق سابق را آشفته کرده و واقعه آن چنان پر هیبت است که برخی که تاکنون در اردوگاه خودی بودند، قافیه باخته و همراه با بیگانه یکی از کثیفترین پروژههای ضد انقلاب را یاری میکنند. در شرایطی که با خلق حماسه 22 خرداد ستون ولایت بسیار مستحکمتر از گذشته شده، همگان در حال انطباق خود با این واقعیت خوشیمن هستند اما همانگونه که در نامه سرگشاده دانشجویان دانشگاه شریف به علیلاریجانی آمده، ریاست مجلس هشتم گویا طریقی دیگر را میپیماید. به هر حال خروج و عدولهایی اینچنین مورد پسند انقلابیون حقیقی و دوستداران انقلاب نیست اگرچه تاکنون معیارها برای شناخت محرم و نامحرم حقیقی اینگونه آشکار نشده بود و چه بسا شفافشدن سبیل ولایت مداری منجر به وقوع چنین رویدادهایی شود که: مدعی خواست که آید به تماشاگهراز دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
به گزارش باشگاه خبرنگاران ، سایت گروهک کمونیسم کارگری با تایید این خبر نوشت:در این اقدام تبلیغی مناطق جنت آباد، بلوار آیت اله کاشانی، بلوار تعاون، شهر زیبا و بسیاری از خیابانهای اصلی و فرعی تحت پوشش پخش صدها نسخه از اطلاعیه های حزب تحت عنوان "مردم رژیم را در هم شکنید" قرار گرفت.
این سایت در ادامه نوشت: اطلاعیه های حزب بطور علنی در میان معترضین پخش می شد
دیکتاتوری اقلیت"؛ این شاید زیبندهترین عنوان برای قانونشکنانی بود که از صبح شنبه 23 خرداد برای تحمیل اراده خود به کل تهران، مجهز به سلاحهای سرد و گرم شده و خیابان ولیعصر(عج) تهران را به آشوب کشیدند.
انتخابات دهم، اولین انتخابات ریاست جمهوری پس از انقلاب است که در آن، اکثریت مرکزنشینان به کسی رأی میدهند که او رئیسجمهور ایران نمیشود و اگرچه این اختلاف رأی در همین پایتخت نیز به بیش از 300 هزار نمیرسد اما چون بخش قابل توجهی از رأیدهندگان به نامزد ناکام را طبقه متوسط به بالای مرکز ایران تشکیل میدهند که در درون خود، کل کشور را کارگر و بردهی خود میپندارند که آنها فقط باید تولید کنند و این مصرف؛ ماجرای دیکتاتوری اقلیت از همینجا شروع میشود.
با این حال، انتخابات ریاست جمهوری دهم بیش از هر چیز نمودار یک خواست ملی بود که در آن نه خواست طبقه برخوردار جامعه که خواست بدنه مردمی کشور و طبقه کم بضاعت جامعه به کرسی نشست و در نهایت کسی انتخاب شد که بیش از همه آرای خود را مدیون مناطق روستایی و شهرهای کوچک کشور است. برنتافتن آرای این اکثریت که متن را تشکیل می دادند اما سال های سال در حاشیه قرار گرفته بودند، فضایی را در کشور رقم زد که طراحان اصلی آن اغلب از یک طبقه خاص اجتماعی برخواسته بودند.
در واقع آنچه در ورای دعواهای سیاسی و جناحی فعال شد، رویارویی 2 طیف در 2 سوی یک شکاف اجتماعی در کشور بود. اگر چه رویکرد اقشار مختلف اجتماعی به دکتر احمدینژاد غیر قابل انکار است اما در افقی وسیعتر و با برآوردی کلیتر می توان رویارویی 2 طبقه برخوردار و کم بضاعت جامعه را دریافت. این ترکیب آرا خود را در شهر تهران نیز نشان داد. مناطق مرفهنشین شهر بالاترین حجم آرای خود را به سبد موسوی ریختند و مناطق پایین شهر، احمدینژاد را به عنوان رییس جمهور خود برگزیدند.
نطفه طبقه ای با عنوان سوداگر یا بورژوا در ایتالیا و در قرن دوازدهم بسته شد. آن گاه که برخی در مواجهه با فئودالیسم برآمدند تا فئودال های قدرتمند و مالکان زمین و قدرت را با شعار برابری به زیر بکشند. اینان در نهایت تبدیل به تکنوکراتها و فنسالارانی شدند که شهرها را وسعت بخشیدند و قدرت فئودالها را کاهش دادند. این طبقه سوداگرا وقتی خود قدرت یافت، کم کم باب نقد را بست و دیکتاتوری بورژوا یا طیف برخوردار جامعه را رقم زد. فن سالارانی که از هیچ به همه چیز رسیده بودند، اکنون حاضر به تقسیم غنیمت هایشان با سایرین نبودند.
حاکمیت این طبقه جدید، شرایط جدیدی را نیز در پی داشت و مختصات جدیدی را برای زندگی بشری رقم زد. از یک سو بورژواها زندگی پر زرق و برق را برای خود برگزیدند و مصرفگرایی را ترویج کردند و از سوی دیگر، شرایطی را برای خود ایجاد کردند تا بتوانند با کمترین دردسر بالاترین درآمدها را از آن خود کنند. این همه در حالی بود که بخشی از بدنه جامعه به واسطه شعارهایی چون برابری، فریب این اقلیت تمامیت خواه را خورده بود. بورژواها روح آرام و نجیب روستاییان را نداشتند و با حرص و ولع، به دنبال شهرت و تجربه روزافزون می دویدند.
اشرافیت سالاری جدید در حوزه های فکری نیز عرفی کردن مقدسات را در دستور کار قرار داد تا قداست های موجود را بشکند و در نهایت قداست خود را جایگزین آن کند. اعتبار و حرمت برگزیدگان تکنوکراسی و صاحبات طرح ها، صنایع و فنون عملاً غیر قابل ایراد شد و خطوط قرمز جدیدی شکل گرفت که کسی حق تعدی به این خطوط را نداشت. طبقه اشرافی جدید همه چیز را برای خود می خواست. در واقع دموکراسی بورژوا بعد از رسیدن به قدرت به دیکتاتوری بورژا تبدیل شد و بانیان این راه خود را ورای تمام قوانین و رسوم می دیدند.
این در حالی است که به نظر میرسد جامعه ایران نیز دستخوش چنین پارادایمی است، به طوری که برخی با نفوذ در قدرت از هیچ به مناصبی عالی رسیدند و با ورود به بدنه قدرت آنچه را که در ذهن داشتند و شعار می دادند، رها کردند و طعم سکه های زرین را به مراعات حال طبقه فرودست جامعه ترجیح دادند. این روند، طبقه اشرافی جدیدی را ایجاد کرد که خود و خانواده خود را فراقانونی می دیدند.
با این حال، زمانی که در سوم تیر 84 این مرزبندی ها شکسته شد، طیف تمامیت خواه اشرافی احساس خطر کرد. خطوط قرمز ساخته و پرداختهی این سال ها رنگ می باخت و این برای مدعیان برگزیده انقلاب که از قضا دم از تکثر آرا می زدند اما تنها قرائت خود را از انقلاب موجه می دانستند، قابل قبول نبود. طبقه بورژوای جدید خود را مالک انقلاب می دانست و جایگاه خود را هم ورای قانون و مردم می دید. این گونه بود که مردم حرف ها و حدیث ها را تنها در مجامع خصوصی خود می گفتند و کسی در حاکمیت سخنی از این طبقه جدید بر زبان نمی آورد. شاهراههای اقتصادی و مالی کشور در دست این اقلیت برخوردار قرار داشت و برای خود بهره بردن از پول نفت و کلید زدن پروژه هایی چون پتروپارس، بذل و بخشش زمین و... را نیز مباح می دید. این تسلط بر همه چیز، مقابله و مواجهه را نیز سخت می کرد چرا که می توانست به تمامیت کشور خدشه وارد کند.
پس از سوم تیر، جنبش بیداری و آگاهیبخشی آنچنان قوت گرفت که به تدریج همه جرأت پیدا کردند از فساد، علنی سخن بگویند. این فرآیند در آستانه انتخابات دهم تشدید شد و پای برخی ناگفته ها نیز به میان آمد. طبقه جدید که از پیش شرایط را رصد می کرد و از آینده بیمناک بود، فضاسازی های گسترده ای را کلید زد که باز طعمی از فریب برای همراه کردن بدنه عمومی کشور با خود داشت و مدتها تشنج و آشوب را در کشور به بار آورد.
از نگاه طبقه برخوردار، مراعات قانون تنها در سخن موجه بود و در غیر از آن، اصولاً چیزی به نام قانون معنا پیدا نمی کرد. قانون و خطوط قرمز را منافع طبقه برخوردار معنا می کرد. پس از انتخاب مردم در حماسهی بزرگ 22 خرداد با مشارکت بیسابقه 85 درصدی، طبیعتا اقشار فرودست و مستضعفان جامعه متهم شدند و آرای آنان به دید تمسخر نگریسته شد. تمامیت خواهان تنها آرای طیف برخوردار را ملاک ارزیابی خود می دانستند و بهایی برای آرای پیرمردهای روستا نشین و کم بضاعتان بادیه نشین قائل نبودند.
این البته توهین به متن مردم و توهین به اصل مردم سالاری دینی بود اما این توهین در راستای منافع اقلیت برخوردار، توجیه شد و با گستاخی تمام رقم خورد. بار دیگر جنگ فقر و غنا آغاز شد. جنگی که با شفاف شدن فضای کشور و واقعیت های ورای فضاسازیها به جنگ بدنه جامعه با اقلیتی کاملاً محدود خواهد انجامید و خواه ناخواه به انزوا رفتن خاندان قدرت را تشدید خواهد کرد. در واقع وقتی رنگ فریب برای همگان مشخص شود و هویت دروغگویان و فضاسازان برملا شود، حامیان امروز نیز داعیان فردا خواهند بود و این آینده است که اشرافیت موروثی ایران توان گریز از ان را نخواهد داشت.
آنچه در پایان این هیاهوها رقم خورد، حاکمیت دوباره مردم و توفیق مستضعفان و پابرهنگان یعنی همان مالکان اصلی انقلاب خواهد بود. شاید هزینه این تصفیه برای نظام اندک نباشد، اما سال های سال کشور را از شر اقلیتی تمامیتخواه خلاص خواهد کرد. و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم الوارثین.
یک مقام انتظامی در گفتگو با خبرنگار سیاسی فارس با اشاره به بررسیهای انجام شده در شناسنامههای بازداشتشدگان آشوبهای اخیر تهران اعلام کرد: بیش از 60 درصد افرادی که در اغتشاشهای اخیر تهران بازداشت شدهاند، در انتخابات ریاست جمهوری شرکت نکردهاند اما به بهانه اعتراض به تخلف و تقلب در انتخابات در تجمعات خیابانی حاضر شدند و به تخریب و آتش سوزی اموال عمومی پرداختند. وی در پایان تصریح کرد: این افراد به صراحت اعلام کردهاند که علاقهای به موضوعات سیاسی ندارند و صرفا از سر ماجراجویی و غارت اموال عمومی به صحنه آمدهاند.
فرزند یکى از مقامات برجسته کشور در روزهاى اغتشاشات تهران حین پخش اسکناس هاى پنج هزار تومانى در بین مردم براى ادامه اغتشاشات دیده شده است. وى که یک روز پس از بازداشت توسط نیروهاى امنیتى آزاد شد در میدان توحید تهران مشغول پخش پول نقد بین آشوبگران بوده است.
توزیع مشکوک اسلحه در تهران در روزهاى اخیر تعداد زیادى اسلحه گرم از مبادى مختلف وارد شهر تهران شده است به طورى که در برخى مناطق خاص سلام گرم به راحتى و با نازل ترین قیمت در دسترس آشوبگران قرار دارد. اوایل هفته نیز ماموران نیروى انتظامى یک محموله حاوى ?? قبضه اسلحه کمرى را کشف کردند. لازم به ذکر است حامیان آشوبگران و چهره هاى پشت پرده هدایت کننده اغتشاشگران از مدت ها پیش و با برنامه ریزى درصدد وارد کردن سلاح گرم به تهران جهت بهره بردارى در ایام آشوب و اغتشاش بودند.